اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.
اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.

دیدار دوست


کاش می دانستی
بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت
من چه حالی بودم!


خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید
پلک دل باز پرید
من سراسیمه به دل بانگ زدم
آفرین قلب صبور
زود برخیز عزیز
جامه تنگ در آر
وسراپا به سپیدی تو درآ .


وبه چشمم گفتم :
باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟
که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است !
چشم خندید و به اشک گفت برو
بعداز این دعوت زیبا به ملاقات نگاه .


و به دستان رهایم گفتم:
کف بر هم بزنید
هر چه غم بود گذشت .


دیگر اندیشه لرزش به خود راه مده !
وقت ان است که آن دست محبت ز تو یادی بکند


خاطرم راگفتم:
زودتر راه بیفت
هر چه باشد بلد راه تویی.
ما که یک عمر در این خانه نشستیم تو تنها رفتی


بغض در راه گلو گفت:
مرحمت کم نشود
گوییا بامن بنشسته دگر کاری نیست .
جای ماندن چو دگر نیست از این جا بروم


پنجه از مو بدرآورده به آن شانه زدم

و به لبها گفتم :
خنده ات را بردار
دست در دست تبسم بگذار
و نبینم دیگر
که تو برچیده و خاموش به کنجی باشی


مژده دادم به نگاهم گفتم:
نذر دیدار قبول افتادست
ومبارک بادت
وصل تو با برق نگاه


و تپش های دلم را گفتم :
اندکی آهسته
آبرویم نبری
پایکوبی ز چه برپا کردی


نفسم را گفتم :
جان من تو دگر بند نیا
اشک شوقی آمد
تاری جام دو چشمم بگرفت



و به پلکم فرمود:
همچو دستمال حریر بنشان برق نگاه
پای در راه شدم


دل به عقلم می گفت :
من نگفتم به تو آخر که سحر خواهد شد
هی تو اندیشیدی که چه باید بکنی
من به تو می گفتم: او مرا خواهد خواند
و مرا خواهد دید


عقل به آرامی گفت :
من چه می دانستم
من گمان می کردم
دیدنش ممکن نیست
و نمی دانستم
بین من با دل او صحبت صد پیوند است


سینه فریاد کشید :
حرف از غصه و اندیشه بس است
به ملاقات بیندیش و نشاط
آخر ای پای عزیز
قدمت را قربان
تندتر راه برو
طاقتم طاق شده


چشمم برق می زد /اشک بر گونه نوازش می کرد/لب به لبخند تبسم می کرد/دست بر هم می خورد
مرغ قلبم با شوق سر به دیوار قفس می کوبید


عقل شرمنده به آرامی گفت :
راه را گم نکنید


خاطرم خنده به لب گفت نترس
نگران هیچ مباش
سفر منزل دوست کار هر روز من است

نظرات 1 + ارسال نظر
آرزو جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 20:23

مرحبا بسیار عالی بود

ممنون گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد