اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.
اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.

معانی القاب حضرت فاطمه سلام الله علیه/ قسمت اول



چرا به حضرت فاطمه (س) بتول می گویند؟

بتول به زنی گفته میشود که عادت ماهانه ندارد و چون حضرت فاطمه هرگز عادت ماهانه نداشته و خدا ایشان را از این خون، پاک نگه داشته بود به همین جهت به آنها بتول می گویند.

منبع: علل الشرایع ص 181

پیامبر خدا (ص) می فرمایند: چون هرگز قرمزی ندیده و حیض نشده است " البتول التی لم تره حمره قط أی لم یحض فأن الحیض مکروه فی بنات النبیاء" زیرا حیض در دختران انبیاء زشت است.

منبع: علل الشرایع ص 181


چرا به حضرت فاطمه(س)  طاهره می گویند؟

طاهره از طهر آمده یعنی پاک شده از همه چیز و آن بانو چون از هر ناپاکی پاک بوند به ایشان طاهره می گویند. امام صادق (ع) می فرمایند: خداوند زنان را بر علی(ع) حرام نمود تا زمانیکه حضرت فاطمه زنده بود زیرا آن بانو همیشه پاک بود که به خون برنمی خورد.

منبع: فضائل الزهرا ص 18

چرا به حضرت فاطمه(س)  مرضیه می گویند؟

چون در روز رستاخیز آنقدر شفاعت می کند که خشنود می گردد با آن همه صدمه که در دنیا از مردم دیده است.

منبع: فضائل الزهرا ص 19



حکایتی از یک سرگذشت واقعی


"حکایتی از یک سرگذشت واقعی "

شب عاشورا بود و در شهر با ماشین دنبال سوژه ای میگشت برای انجام گناه.

اسمش رضا بود و در طول زندگیش از انجام هیچ گناهی دریغ نکرد!

هر گناهی که فکرش را کنی ...

به گفته خود بارها پدر و مادرش را کتک زد و دلشان را شکست ...


ادامه مطلب ...

روح خدا

 

 

اهل شوخی بود * اونقدر ، که دیگه دوستان از دست شوخی هاش و دیونه بازیهاش به ستوه اومده بودند * تُپُل و با نمک، قدی کشیده، محاسنی نرم و کم پشت، صورت روشن که گاهی خجالت میکشید پشت گوشاش سرخ میشد! * شیطون بلا در حد المپیک * از دست شلوغ بازیهاش و انرژی زیادش بعضی از دوستاش گاها باهاش چپ میشدند * اصلا عادت داشت یه جا که می نشست بغل دستیش رو هی ناخُنک بزنه و دادش رو در بیاره * انگار خدا خلقش کرده بود که هی دوستاش رو انگُلک کنه!! * اما در پس همه این حرفا، دل و قلبی فوق العاده مهربونی داشت * همینکه چراغای هیئت خاموش میشد، صدای اولین گریه ای که بلند میشد، صدای اون بود * عجب سوزی داشت گریه هاش، به فکر فرو میرفتم!! خدایا؛ این با این همه شوخی هاش و دوست آزاریش، عجب دلی نصیبش کردی که تا روضه    بی بی فاطمه رو می شنوه میشکنه!!! انگار دیوونه میشد، دست خودش نبود * یادم نمیره اون شب زیر نور کم لامپ – به طوریکه چهره ش زیر سیاهی محیط هیئت سوسو میزد – میدیدم آروم سینه میزد و اشک میریخت، تموم حواسم بهش بود – از خود بی خود شده بود و یهویی روی پاش نشست و زده بود زیر گریه * سجده زیارت عاشوراش دیدنی بود ( اللهم ارزقنا شفاعه الحسین یوم الورود ) – یادم میاد میگفت: آخرش کربلایی نشدیم، و با خودش زمزمه میکرد: ( کربلایی نشدم غصه از این غم دارم – تا ابد بر دل خود شور محرم دارم ) * عشق و ارادت عجیبی به بی بی زهرا/س/ داشت، وقتی نام بی بی برده میشد، چهره ش سرخ میشد!!! میگفت: من باورم نمیشه که چهل مرد بی بی رو زده باشند... !!!! *

محرم سال 85 بود که برف سنگینی میبارید ، بطوریکه تو بابل سابقه نداشت، شبها سوز عجیبی حاکم بود، یادم میاد به همراه اون و دوتا دیگه از دوستام شب تو برف و سرما رفته بودیم شهرک رو پرچم امام حسین بزنیم * اون رو میدیدم که با چه اخلاصی از تیر برقها بالا میرفت و دقایقی رو معطل میشد تا بتونه یه پرچم رو نصب کنه * وقتی پائین می اومد پنجه های دستش از شدت سرما سرخ و بی حس شده بودند – اما او آنشب خالصانه و به عشق امام حسین پرچم ها رو زده بود – حال کل شهرک سیاه شده بود با پرچم امام حسین و باعث حیرت و خوشحالی اهالی شهرک شده بود – اونسال شهرک ابهت و زیبائی خاصی پیدا کرده بود – گذشت تا اینکه روزی اونو چند شب بعد تو مسجد، خلوت و در حال فکر دیدم – دیگه اونی نبود که میشناختم، دل و دماغ شوخی کردن نداشت!! ازش پرسیدم چته؟! پکری؟!! دیدم خودش رو زده بود به یک راه دیگه، تو هیئت هم تو حال خودش بود، انگار از یه چیزی نگران بود، همیشه تو فکر فرو میرفت، گریه هاش سوز عجیبی پیدا کرده بود، بطوریکه پشتت رو می لرزوند – با خودم گفتم که بایستی این معما رو حل کنم – میدونستم صبحها برای نماز میاد مسجد – بخاطر کارهای هیئت، پدرم یه کلید یدکی مسجد رو به او از قبل داده بود – عادتش این بود، بعضی از شبها تنها میومد مسجد و گاها تا صبح بیتوته میکرد – بچه اهل دلی بود، مخصوصا تو شبهای جمعه که فرداش تعطیل بود رو میومد و تا صبح با خودش خلوت میکرد * صبح برا نماز سریع رفتم مسجد، میدونستم که تو مسجده * تو حال خودش بود – بعد نماز اصرار کردم که چته؟ چرا یهویی اینجوری شدی؟ با نیمه تبسم و حالت جدی گفت: چیزی بهت میگم ولی تا زنده ام راضی نیستم برای کسی این ماجرا رو تعریف کنی!!!! هیجان عجیبی برا شنیدن حرفش وجودم رو فرا گرفته بود – بهش گفتم قول میدم به کسی چیزی نگم.

ادامه مطلب ...

عشق یعنی...

 

عشق یعنی دل سپردن در الست

از می وصل الهی  مستِ مست

 

 

عشق  یعنی  ذکر ناموس  خدا

یا علی گفتن به زیر دست و پا

 

عشق  یعنی  جلوه  صبر  خدا

شرم ایوب نبی  از مرتضی

 

عشق بر دلداده  فرمان  می‌دهد

عاشق جان داده را جان می‌دهد

 

عشق باعث شد که دل سامان گرفت

پشت درب خانه زهرا جان گرفت

 

عشق  یعنی انقلاب فاطمه

از کبودی  چشم تار فاطمه

 

عشق یعنی عشق ناب فاطمه

بیت الاحزان خراب فاطمه

 

مرثیه حضرت علی(ع) در فقدان صدیقه ی طاهره(س)

 

مرثیه حضرت علی(ع) در فقدان صدیقه ی طاهره(س):

ای کاش جان من هم همراه با آه از بدنم خارج شود ای فاطمه، بعد از تو هرگز در زندگی خیرو برکتی نیست و من می گریم زیرا بیم دارم که بعد از تو زندگیم طولانی شود.

و نیز می فرماید:

اینکه بعد از رحلت رسول خدا زهرا را از دست دادم و خود دلیل بر اینست هرگز دوستیها جاودانه نخواهد بود ماند و از هم خواهد گسیخت.

و باز می فرماید:

زندگی چگونه می تواند بر من خوشایند باشد بعد از رفتن آنها( رسول اکرم و حضرت فاطمه) سوگند به جان تو این که می گویم اصلا امکان پذیر نیست که انسان مایل است دوستش همیشه نزدش باشد ولی باید بداند چنین چیزی غیر ممکن است.

منبع: کتاب المراقبات

انیسه حوراء

 

وجه تسمیه حضرت فاطمه علیهاالسلام

به انسیه حوراءِ

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند نور حضرت فاطمه سلام الله علیها را پیش از آفرینش زمین و آسمان‌ها آفرید. عرض شد: یا رسول‌الله! مگر حضرت فاطمه علیهاالسلام از جنس آدمیان نیست؟ فرمود: او حور است در قالب آدمیان. خداوند نور وی را در صُلب آدم به ودیعه گذاشت و از صلب من بیرون آورد، هر گاه شوق بهشت می‌کنم، فاطمه را می‌بوسم. (1)

ابن‌عباس در خبر مفصلی از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که در ساق عرش نوری دیدم که فروزنده بود مانند حوریان بهشتی. پرسیدم کیست؟ گفتند: این دختر،«انسیه حوراء» است و او از میوه‌های بهشتی تکوّن یافته است.

حوریه‌ای است به صورت انسیه و انسیه‌ای است به معنی حوریه و چون درِ بهشت را گشودند، بوی حضرت فاطمه علیهاالسلام را استشمام کردم.

ابن‌عباس در خبر مفصلی از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که در ساق عرش نوری دیدم که فروزنده بود مانند حوریان بهشتی. پرسیدم کیست؟ گفتند: این دختر،«انسیه حوراء» است و او از میوه‌های بهشتی تکوّن یافته است. حوریه‌ای است به صورت انسیه و انسیه‌ای است به معنی حوریه و چون درِ بهشت را گشودند، بوی حضرت فاطمه علیهاالسلام را استشمام کردم.

مراد از حوریه این است که مانند انسان و انسیه، به کدورات عالم طبع، آلوده نشده و چون ملکه نوری است که به همه صور می‌توان متشکل گردد.

اصل حورالعین، از طبیعت ملک و نورانیت است و حضرت فاطمه، انسیه‌ای است که به نورانیت و روحانیت فرشتگان است. چون بشریت، مستلزم کثرت کثافات عنصری مادی است؛ حضرت فاطمه انسیه حوراء از کدورت طبیعت بشری دور و منزه است و او موجودیت بین فرشتگان و بشر است.

بدین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها را «انسیه حوراء» گفتند که روح افزا و روح بخش و روح انگیز بود و در طینت سنخیتی او، کدورات و پلیدی وجود نداشته است.

بدین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها را «انسیه حوراء» گفتند که روح افزا و روح بخش و روح انگیز بود و در طینت سنخیتی او، کدورات و پلیدی وجود نداشته است.

«انسیه حوراء»؛ یک فرشته‌ای به صورت ترکیب عنصری بشری است که در لطافت و ملاحت، حوراء و در صورت، بشری بود که آلوده به پلیدی‌های مادی نشده است.(2)

پی‌نوشت‌ها:

1- تفسیر الفرات، ص10.

2- کتاب فاطمة الزهرا"س" صاحب ولایت کبری، ص75.

سئوال پیغمبر(ص)

 

 

حضرت على (ع) مى فرماید:
با جمعى از اصحاب در محضر رسول خدا (ع) نشسته بودیم ، پیامبر(ص) به ما رو کرد و فرمود:
به من خبر دهید که براى زن چه چیز خوب است و خیر و سعادت او در چیست ؟
همه ما از پاسخ به این سئوال ، در مانده شدیم ، تا اینکه متفرّق گشتیم ، و به خانه آمدم و به حضرت زهرا (علیهاالسلام ) گفتم : پیامبر (ص) چنین سؤ الى از ما نموده و ما از پاسخ به این سئوال درماندیم .
حضرت فاطمه (علیهاالسلام ) فرمود: من پاسخ این سئوال را مى دانم .
خَیْرٌ لِلنّساءِ اَنْ لا یَرینَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجال
بهترین دستور براى زنان آن است که نه آنها مردان نامحرم را بنگرند و نه مردان نامحرم آنها را ببینند.
به محضر مقدس رسول خدا (ص) بازگشتم و عرض کردم : سئوالى که فرمودید: که چه چیز براى زنان بهتر است ، براى آن بهترین چیز آن است که نه مردان نامحرم آنها را بنگرند و نه آنها مردان نامحرم را ببینند.
پیغمبر اسلام (ص) فرمود:
تو وقتى که نزد من بودى ، پاسخ به این سئوال را نتوانستى بدهى ، چه کسى این پاسخ را به تو آموخت ؟عرض کردم : حضرت فاطمه (علیهاالسلام ) به من آموخت .
پیغمبر (ص) خوشحال شد و فرمود
اِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى فاطمه (علیهاالسلام ) پاره تن من است