هزار تن ز درختی تناور آویزان
هزار سر وبدن های بی سر آویزان
به روی خاک پر از سشاخه هی خون آلود
و ز ابرها سر گل های پرپر آویزان
دور جنگل شب جغدجغد چشمک زن
ز چنگ مرگ کبوتر کبوتر آویزان
شکسته های دو آیینه سرخ رنگ و سیاه
یکی ز باختر آن یک ز خاور آویزان
به پنج چشم زمین مانده سایه دستی
ز پنج انگشتش پنج خنجر آویزان
...شب است و بی تو درونم اتاق تاریکی است
ز سقف آن جسد سرد وبی سر آویزان
شب است و بی تو وجودم درخت تبداری ست
زشاخ گردن من میوه سر آویزان
...دو بار چشم تو خندید واز نوازش اشک
شد از دو چشمم دو گوهر آویزان
شبی تو رفتی و من هر دو حلقه چشمم را
به راه آمدنت کردم از در آویزان
ممنون از حضور و حسن نظرتون
موفق باشید