اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.
اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.

شمه ای از فضایل و معجزات امام علی (ع)


نگاه کلی :

نام مبارک : علی (علیه السّلام)
لقب معروف : امیر المومنین (علیه السّلام)
کنیه شریف : ابوالحسن (علیه السّلام)
نام پدر : ابوطالب بن عبدالمطلب (علیه السّلام)
نام مادر : فاطمه بنت اسد (سلام الله علیها)
محل ولادت : کعبه
تاریخ ولادت : جمعه ، سیزدهم رجب سی سال پس از عام الفیل
محل شهادت : مسجد کوفه
تاریخ شهادت : شب جمعه ، بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری
نام قاتل : عبدالرحمن بن ملجم مرادی
حرم مطهر : نجف اشرف
مدت امامت : سی سال که بیست و پنج سال آن در ایام غضب خلافت گذشت
مدت عمر : شصت و سه سال و دو ماه و هفت روز

القاب آن حضرت :

بیش از هزار لقب از جمله آنها ؛ یعسوب الدین ، ام المسلمین ، قاتل الناکسین و القاسطین و المارقین ، قائد غرّ المحجلین ، مرتضی ، رئیس الموحدین ، نفس الرسول ، امن الرسول ، زوج البتول ، سیف الله ، امیر البرره ، قاتل الفجره ، صاحب اللواء ، قسیم الجنه و النار ، سید العرب ، عین الله الناظره ، مظهر العجائب ، والد السبطین ، اسد الله الغالب ، کلام الله الناطق ، المحامی عن حرم المسلمین

کنیه های آن حضرت :

ابو تراب ، ابو الائمه ، ابوالحسن ، ابوالحسین ، ابوالحسنین ، ابوالریحانتین ، ابو النورین .
برادران آن حضرت به ترتیب سن : طالب ، عقیل ، جعفر طیار
خواهران آن حضرت : فاخته که کنیه اش ام هانی بود و حضرت رسول اکرم از خانه او به معراج تشریف بردند و دیگری جمانه بود .

شمه ای از فضایل و معجزات آن حضرت:

جماعتی حدیث کرده اند از فاطمه بنت اسد (سلام الله علیها) مادر آن حضرت که فرمود چون امیرالمومنین علی (علیه السّلام) متولد شد او را در پارچه ای سخت پیچیدم علی (علیه السّلام) تلاش کرد و آن را پاره ساخت من پارچه را دو لایه و سه لایه نمودم باز آن را پاره نمود، تا گاهی که شش لایه کردم ((پارچه هابعضی از حریر و بعضی از چرم بود)) چون آن حضرت را در لای آن پارچه پیچیدم باز تلاش تمود آن پارچه را پاره کرد و آنگاه فرمود: (( مادر دستهای مرا نیند که می خواهم با انگشتانم حمد و ثنای پروردگار را به جای آورم. ))
***
روایت شده که وقتی خالد با لشگر خویش امیر المومنین علی (علیه السّلام) را در اراضی خود دید ، اراده جسارتی نمود آن حضرت او را از روی اسب پیاده کرد و به جانب آسیای حارث بن کلده کشانید ، میله آهنین آن آسیاب را بیرون آورد و مثل طوقی بر گردن او انداخت ، تمامی اصحاب خالد از آن حضرت ترسیدند خالد نیز آن حضرت را قسم داد که : مرا رها کن . حضرت او را رها کرد ، در حالی که آن میله آهنین مثل قلاده به گردن او بود ، تا این که نزد ابوبکر رفت ، ابوبکر آهنگر را فرمان داد تا طوق را از گردن خالد بیرون کند . آهنگر گفت : ممکن نیست مگر این که به آتش بریده شود و خالد تاب آهن گداخته را ندارد و هلاک می شود و همچنان آن قلاده بر گردن خالد بود و مردم از دیدن او می خندیدند . تا حضرت امیر المومنین علی (علیه السّلام) از سفر خویش برگشتند ، پس به نزد آن حضرت رفتند و شفاعت خالد را نمودند آن حضرت قبول فرمود و آن طوق را مثل خمیر قطعه قطعه کرد و بر زمین ریخت .
***
اما قصه فشار دادن آن حضرت خالد را به دو انگشت سبابه و وسطی در قضیه مامور شدن خالد به کشتن آن حضرت معروف است آنگاه که خالد تصمیم قتل حضرت را نمود و با شمشیر به مسجد آمد و در نزد حضرت مشغول نماز شد تا پس از سلام نماز ابی بکر آن حضرت را بکشد ، ابوبکر در تشهد فکر بسیاری در این امر نمود و پیوسته تشهد را مکرر می خواند تا نزدیک شد که آفتاب طلوع کند . آنگاه پیش از سلام گفت : ای خالد ! آنچه را مأمور شدی انجام مده و سلام نماز را داد .
حضرت پس از نماز از خالد پرسید به چه مأمور بودی ؟ گفت به آنکه گردنت را بزنم ، فرمود : آیا این کار را انجام می دادی ؟ گفت : بلی به خدا سوگند اگر ابواکر مرا نهی نمی کرد انجام می دادم ، سپس حضرت او را گرفت و بر زمین زد و طبق روایات دیگر او را با دو انگشت وسطی سبّابه فشاری داد که خالد در جامه خود پلیدی کرد و نزدیک شد به هلاکت برسد ؛ تا این که آن حضرت با شفاعت عبّاس عموی خویش از او دست برداشت .
***
قضیه ثعبان (( مار بزرگ )) : چنان است که روزی حضرت امیر المومنین علی (علیه السّلام) بر منبر کوفه خطبه می خواند که ثعبانی در پیش منبر ظاهر شد و به آهنگ امیرالمومنین علی (علیه السّلام) بر فراز شد . مردمان ترسیدند و مهیای دفع آن شدند ، حضرت اشاره کرد که به حال خود باشید ، سپس آن ثعبان به نزدیک آن حضرت آمد . حضرت سر مبارک را به جانب او برد و او دهان خود را بر گوش آن حضرت نهاد و صیحه ای زد و از مکان خود نازل شد و مردم ساکت و متحیّر بودند و امیر المومنین علی (علیه السّلام) لبهای مبارک خود را حرکت داد و ثعبان گوش می کرد سپس پایین آمد و از دیده ها غائب شد . آنگاه امیر المومنین علی (علیه السّلام) به خطبه خویش بازگشت نمود و بعد از فراغ از خطبه و نزول از منبر مردم نزد آن حضرت جمع شدند و از حال ثعبان پرسیدند . حضرت فرمود حاکمی از حکّام جنیان بود . قضیه ای بر او اشتباه شده بود ، نزد من آمد از من سوال کرد من حکم را یاد او دادم دعا کرد و رفت .
***
از امیر المومنین علی (علیه السّلام) پرسیدند : کیست که پدر ، قبله و قوم خویش نداشت ؟ حضرت فرمود : کسی که پدر نداشت عیسی ، آن که قوم و خویش نداشت ، آدم و جایی که قبله نداشته و ندارد کعبه ، خانه خداست .
باز پرسیدند : چه گوری است که صاحب خود را حرکت داد ؟ حضرت فرمود : شکم ماهی است که خدا حضرت یونس (علیه السّلام) را در آن حبس کرد .
***
مردی از امیر المومنین علی (علیه السّلام) پرسید خدا چه دارد و چه ندارد ؟ چه پیش او نیست و چه نمی داند ؟ حضرت فرمودند : اما آن چه ندارد شریک و چیزی که پیش او نیست ستم است و چیزی را که نمی داند ، گفته شما یهود است که عزیز را پسر خدا می دانید ، چون خداوند کسی را فرزند خود نمی شناسد . مرد چون این پاسخ ها را شنید گفت: به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد (ص) و ولایت شما گواهی می دهم.
***
گروهی از یهود نزد عمر آمدند و گفتند : (( تو جانشین پیغمبری ، ما آمده ایم از تو چیز هایی بپرسیم ، اگر جواب گفتی به تو ایمان می آوریم و پیرویت می کنیم . )) عمر گفت : بپرسید ! گفتند : ما را از قفل و کلید آسمان و کسی که همراهان خود را ترساند و 5 چیزی که در رحم خلق نشده اند و یک و دو ........ تا دوازده آگاه کن . عمر ساعتی به فکر فرو رفت و سپس گفت : چیزی از عمر پرسیده اید که نمی داند. امیر المومنین علی(علیه السّلام) سولات شما را پاسخ می دهد. کسی را نزد علی (علیه السّلام) فرستاد، وقتی که حضرت تشریف آوردند، عمر گفت: این یهودیان سوالاتی را از من پرسیدند که من پاسخ آن ها را نمی دانم و تعهد کردند که اگر به آنها جواب داده شود مسلمان شوند.امیرالمومنین علی (علیه السّلام) به یهودیان فرمود: سوالات شما چیست؟
سوالات خود را به حضرت گفتند. حضرت فرمود: قفل آسمان شرک به خداست و کلید آن ((لا اله الا اللّه)) است و آن که همراهان خود را ترسانید مورچه سلیمان است. پنج چیزی که در رحم خلق نشده اند ((آدم، حوّا، عصای موسی، قوچ ابراهیم، شتر صالح)) اما یکی خدا، دو تا آدم و حوّا، سه تا جبرئیل اسرافیل و میکائیل، چهار تا تورات، انجیل، زبور و فرقان، پنج تا نمازهای پنج گانه اند، شش تا مدتی زمان خلقت آسمان ها و زمین است، هفت تا هفت آسمان است، هشت تا هشت فرشته اندکه در عرش هستند، نه تا نه آیه فرستاده بر موسی ، ده تا ده وعده است که خدا به موسی داد که اول ، سی شبانه روز بود بعد آن را به ده تمام کرد، یازده تا خواب یوسف بود که به پدرش یعقوب گفت: من در خواب یازده ستاره دیدم و دوازده تا چشمه هایی است که خدا به موسی فرمود: عصایت را به سنگ بزن و از آن دوازده چشمه آب جوشید. یهودیان همگی به یگانگی خدا و رسالت پیغمبر اسلام و ولایت آن حضرت اعتراف کردند و مسلمان شدند . 
 

 

ادامه مطلب ...

غم غربت

من اگه یه کسی رو داشتم دیگه در به در نبودم

                      با غم غربت و اندوه دیگه همسفر نبودم

                                        اگه زخم نخورده بودم تو رو باور نمیکردم

                                                       توی این حصار پر درد با غمت سر نمیکردم  

 

آواز عشق

اواز دل انگیز درونم را می شنوم 

 اواز عشق است  

اواز شوریدگی  

اواز دوباره روئیدن خودم  

اواز چیده شدن با دست تو اواز درونم  

چه زیبا میخواند تو را  

هرگز تورا نخواهم داشت میدانم !!!!  

توامانت با ارزش عشقی  

آیا معنی ماه های ایرانی را می دانید؟

 


فروردین "فروردهای پاکان"
فروردین نام نخستین ماه از فصل بهار و روز نوزدهم هر ماه در گاه شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا و پارسی باستان فرورتینام، در پهلوی فرورتین و در فارسی فروردین گفته شده که به معنای فروردهای پاکان و فروهرهای ایرانیان است. بنا به عقیده پیشینیان، ده روز پیش از آغاز هر سال فروهر در گذشتگان که با روان و وجدان از تن جدا گشته، برای سرکشی خان و مان دیرین خود فرود می آیند و ده شبانه روز روی زمین به سر می‌برند. به مناسبت فرود آمدن فروهرهای نیکان، هنگام نوروز را جشن فروردین خوانده اند. فروهران در ده روز آخر سال بر زمین هستند و بامداد نوروز پیش از بر آمدن آفتاب، به دنیای دیگر می‌روند. 

 اردیبهشت "طبیعت "

اردیبهشت نام دومین ماه سال و روز دوم هر ماه در گاه‌شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا اشاوهیشتا و در پهلوی اشاوهیشت و در فارسی اردیبهشت گفته شده که کلمه‌ای است مرکب از دو جزء: جزء اول
“اشاâ€‌ از جمله لغاتی است که معنی آن بسیار منبسط است، راستی و درستی، تقدس، قانون و آئین ایزدی، پاکی…. و بسیار هم در اوستا به کار برده شده است. جزء دیگر این کلمه که واژه “وهیشتâ€‌ باشد. صفت عالی است به معنای بهترین، بهشت فارسی به معنی فردوس از همین کلمه است. در عالم روحانی نماینده صفت راستی و پاکی و تقدس اهورامزداست و در عالم مادی نگهبانی کلیه آتش های روی زمین به او سپرده شده است. در معنی ترکیب لغت اردیبهشت “مانند بهشتâ€‌ هم آمده است. 
 
خرداد "طبیعت"
خرداد نام سومین ماه سال و روز ششم در گاه‌شمار اعتدالی خورشیدی است. در اوستا و پارسی باستان هئوروتات ،در پهلوی خردات و در فارسی خورداد یا خرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: جزء هئوروه که صفت است به معنای رسا، همه، درست و کامل. دوم تات که پسوند است برای اسم مونث، بنابراین هئوروتات به معنای کمال و رسایی است. ایزدان تیر و باد و فروردین از همکاران خرداد می‌باشند. خرداد نماینده رسایی و کمال اهورامزداست و در گیتی به نگهبانی آب گماشته شده است. 
 

تیر "تماشای جنگل در جزیره"

تیر نام چهارمین ماه سال و روز سیزدهم هر ماه گاه‌شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا تیشریه، در پهلوی تیشتر و در فارسی صورت تغییر یافته آن یعنی تیر گفته شده که یکی از ایزدان است و به ستاره شعرای یمانی اطلاق می‌شود. فرشته مزبور نگهبان باران است و به کوشش او زمین پاک، از باران بهره مند می‌شود و کشتزارها سیراب می‌گردد. تیشتر را در زبان های اروپایی سیریوس خوانده اند. هر گاه تیشتر از اسمان سر بزند و بدرخشد مژده ریزش باران می‌دهد. این کلمه را نباید با واژه عربی به معنی سهم اشتباه کرد. 

 مرداد "جنگل"

مرداد نام پنجمین ماه سال و روز هفتم هر ماه در گاه‌شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا امرتات ،در پهلوی امرداد و در فارسی امرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از سه جزء:اول
“اâ€‌ ادات نفی به معنی نه، دوم “مرتاâ€‌ به معنی مردنی و نابود شدنی نیست و سوم تات که پسوند و دال بر مونث است. بنابراین امرداد یعنی بی مرگی و آسیب ندیدنی یا جاودانی. پس واژه “مردادâ€‌ به غلط استعمال می‌شود. در ادبیات مزدیسنا امرداد یکی از امشاسپندان است که نگهبانی نباتات با اوست. در مزدیسنا شخص باید به صفات مشخصه پنج امشاسپند دیگر که عبارتند از: نیک اندیشی، صلح و سازش، راستی و درستی، فروتنی و محبت به همنوع، تامین اسایش و امنیت بشر مجهز باشد تا به کمال مطلوب همه که از خصایص امرداد است نایل گردد. 

 شهریور "جنگل"
شهریور نام ششمین ماه سال و روز چهارم هر ماه در گاه‌شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا خشتروئیریه، در پهلوی شتریور و در فارسی شهریور می‌دانند. کلمه ای است مرکب از دو جزء: خشتر که در اوستا و پارسی باستان و سانسکریت به معنی کشور و پادشاهی است و جزء دوم صفت است از ور به معنی برتری دادن وئیر یه یعنی برگزیده و آرزو شده و جمعاً یعنی کشور منتخب یا پادشاهی برگزیده . این ترکیب بارها در اوستا به معنی بهشت یا کشور آسمانی اهورامزدا آمده است. شهریور در جهان روحانی نماینده پادشاهی ایزدی و فر و اقتدار خداوندی است و در جهان مادی پاسبان فلزات. چون نگهبانی فلزات با اوستاو را دستگیر فقرا و ایزد رحم و مروت خوانده اند. روایت شده است شهریور آزرده و دلتنگ می‌شود از کسی که سیم و زر را بد به کار اندازد یا بگذارد که زنگ بزند. 
 
مهر "محیط زیست"
در سانسکریت میترا، در اوستا و پارسی میثر و در پهلوی میتر و در فارسی مهر گفته می‌شود. که از ریشه سانسکریت آمده به معنی پیوستن. اغلب خاورشناسان معنی اصلی مهر را واسطه و میانجی ذکر کرده اند. مهر واسطه است میان آفریدگار و آفریدگان. میثره در سانسکریت به معنی دوستی و پروردگار و روشنایی و فروغ است و در اوستا فرشته روشنایی و پاسبان راستی و پیمان است. مهر ایزد هماره بیدار و نیرومند است و برای یاری کردن راستگویان و بر انداختن دروغگویان و پیمان شکنان در تکاپوست. مهر از برای محافظت عهد و پیمان و میثاق مردم گماشته شده است. از این رو فرشته فروغ و روشنایی نیز هست که هیچ چیز ار او پوشیده نمی‌ماند. برای آن که از عهده نگهبانی بر آید اهورامزدا به او هزار گوش و ده هزار چشم داده است. مقام مهر در بالای کوه
“هراâ€‌ است، انجایی که نه روز است و نه شب، نه گرم است و نه سرد، نه ناخوشی و نه کثافت .مهر از آنجا بر ممالک آریایی نگران است. این آرامگاه خود به پهنای کره زمین است یعنی مهر در همه جا حاضر است و با شنیدن آوای ستمدیدگان آگاه گشته به یاری آنان می‌شتابد. آیین مهر در دین مسیح نیز مشهود است. ایزد مهر در اصل بجز ایزد خورشید بوده است اما بعدها آندو را یکی دانسته اند. مورخان یونانی مهر را به نام میترس یاد کرده اند و کر کرده اند که ایرانیان خورشید را به اسم “میترسâ€‌ می‌ستایند.از این خبر پیداست که در یک قرن پیش از میلاد مسیح آندو با یکدیگر مخلوط شده اند. نگهبانی ماه هفتم و روز شانزدهم هر ماه را به عهده ایزد مهر است. 

 آبان "محیط زیست"

در اوستا آپ در پارسی باستان آپی و در فارسی آب گفته می‌شود. در اوستا بارها
“آپâ€‌ به معنی فرشته نگهبان آب استعمال شده و همه جا به صیغه جمع آمده است. نام ماه هشتم از سال خورشیدی و نام روز دهم از هر ماه را، آبان می دانند. ایزد آبان موکل بر آهن است و تدبیر امور و مصالح ماه به او تعلق دارد. به سبب آنکه “زوâ€‌ که یکی از پادشاهان ایران بود در این روز با افراسیاب جنگ کرده، او را شکست داده، تعاقب نمود و از ملک خویش بیرون کرد، ایرانیان این روز را جشن می گیرند، دیگر آنکه چون مدت هشت سال در ایران باران نبارید مردم بسیار تلف گردیده و بعضی به ملک دیگر رفتند. عاقبت در همین روز باران شروع به باریدن کرد و بنابراین ایرانیان این روز را جشن کنند. آفتاب در این ماه در برج عقرب یا کژدم قرار می‌گیرد. 

  آذر "محیط زیست"
در اوستا آتر، آثر، در پارسی باستان آتر، در پهلوی آتر، و در فارسی آذر می‌گویند. آذر فرشته نگهبان آتش و یکی از بزرگتری ایزدان است. آریائیان(هندوان و ایزدان) بیش از دیگر اقوام به عنصر آتش اهمیت می دادند. ایزد آذر نزد هندوان ،آگنی خولنده شده و در
“وداâ€‌ (کتاب کهن و مقدس هندوان) از خدایان بزرگ به شمار رفته است. آفت اب در این ماه در برج قوس یاکماندار قرار می گیرد. 

 دی "زمستان، یخ ، برف رودخانه"
در اوستا داثوش یا دادها به معنی آفریننده، دادار و آفریدگار است و غالبا صفت اهورامزدا است و آن از مصدر
“داâ€‌ به معنی دادن و افریدن است. در خود اوستا صفت دثوش (=دی)برای تعیین دهمین ماه استعمال شده است. در میان سی روز ماه، روزهای هشتم و بیست و سوم به دی (آفریدگار،دثوش) موسوم است. برای اینکه سه روز موسوم به “دیâ€‌ با هم اشتباه نشوند نام هر یک را به نام روز بعد می‌پیوندند. مثلا روز هشتم را “دی بازâ€‌ و روز پانزدهم را “دی بمهرâ€‌ و….دی نام ملکی است که تدبیر امور و مصالح روز و ماه دی به او تعلق دارد. 
 
بهمن "برف"
در اوستا وهومنه ،در پهلوی وهومن، در فارسی وهمن یا بهمن گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء:
“وهوâ€‌ به معنی خوب و نیک و “مندâ€‌ از ریشه من به معنی منش: پس یعنی بهمنش، نیک اندیش، نیک نهاد. نخستین آفریده اهورامزدا است و یکی از بزرگترین ایزدان مزدیسنا. در عالم روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و توانایی خداوند است. انسان را از عقل و تدبیر بهره بخشید تا او را به آفریدگار نزدیک کند. یکی از وظایف بهمن این است که به گفتار نیک را تعلیم می دهد و از هرزه گویی باز می‌دارد. خروس که از مرغکان مقدس به شمار می‌رود و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده، مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار می‌خواند، ویژه بهمن است. همچنین لباس سفید هم از آن وهمن است. همه جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است. بنا به نوشته ابوریحان بیرونی جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است. بهمن اسم گیاهی است که به ویژه در جشن بهمنجه خورده می‌شود و در طب نیز این گیاه معروف است. 
 

 اسفند "دویدن در برف زمستانی"
در اوستا اسپنتا آرمیتی، در پهلوی اسپندر، در فارسی سپندار مذ، سفندارمذ، اسفندارمذ، و گاه به تخفیف سپندار و اسفند گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: سپند، که صفت است به معنی پاک و مقدس، یا ارمئتی هم مرکب از دو جزء: اول آرم که قید است به معنی درست، شاید و بجا. دوم متی از مصدر من به من معنی اندیشیدن. بنابراین ارمتی به معنی فروتنی، بردباری و سازگاری است و سپنته آرمتی به معنی بردباری و فروتنی مقدس است.در پهلوی آن را خرد و کامل ترجمه کرده اند. سپندارمذ یکی از امشاسپندان است که مونث و دختر اهورامزدا خوانده شده است. وی موظف است که همواره زمین را خرم ، آباد، پاک و بارور نگه دارد، هر که به کشت و کار بپردازد و خاکی را آباد کند خشنودی اسپندارمذ را فراهم کرده است و آسایش در روی زمین سپرده به دست اوست و خود زمین نیز نماینده این ایزد بردبار و شکیباست و مخصوصاً مظهر وفا و اطاعت و صلح و سازش است. بیدمشک گل مخصوص سپندارمذ می‌باشد.

خواص درمانی زنجبیل

زنجبیل اصالتاً یک گیاه چینی و هندی است و در این کشورها در طول بیشتر از 4000 سال در پخت و پز غذا مصرف شده است.از آنجا که مردم علاقه وافری به طعم تند و بوی معطر آن داشته اند و نوعی خاصیت گرمایی داشته و برای درمان درد معده مؤثر بوده است،کاشفان و جهانگردان در سرتاسر نقاط گرمسیری آن را کشت داده اند.ریشه این گیاه در درمان سرگیجه،تعریق،تهوع و استفراغ ناشی از بیماریهای حرکتی یا دریازدگی مؤثر واقع میشود.این گیاه همچنین گلودرد،سردردها،پاره ای از انواع دردهای قاعدگی و آرتریت وتب و درد ناشی از انواع سرماخوردگیها و آنفلونزا را درمان می کند.

 معرفی گیاه
ساقه های ریشه دار زنجبیل عبارت از دکمه ای به هم پیچیده،ضخیم و قهوه ای روشن است که می توانید از بازار محلی نیز آنرا تهیه کنید.از آنجا که زنجبیل نوعی گیاه زیرزمینی است لذا ساقه ریشه دار این گیاه بخشی از ساقه اصلی است که برحسب انفاق در زیرزمین رشد و نمو پیدا می کند.ریشه اصلی این گیاه از گره های موجود روی ساقه های ریشه دار آن نمو می کند.بالای سطح زمین ساقه های 12 اینچی دارای برگهای طولانی، باریک،کج و معوج و سبز با گلهای سفید و سبز مایل به زرد قرار دارد.

ترکیبات گیاه
فرآورده های حاصله از زنجبیل از ریشه تازه یا خشک آن یا از طریق تقطیر روغن از ساقه آن تهیه میشود.

اشکال موجود
پس از قطع ساقة ریشه دار این گیاه،مواد شیمیایی فعال موجود در گیاه از قبیل "زینجیبرن"، "بنزابولن"، "جینجرول"، "شوقول" خاصیت ذاتی خود را از دست می دهند.شرکتهای دست اندرکار و فعال در زمینه فرآورده های گیاهی،زنجبیل را به صورت عصاره،تنتور،انواع کپسول یا روغن آن عرضه می کنند تا از زایل شدن این مواد شیمیایی جلوگیری شود.بنابراین فرآورده هایی را مصرف کیند که به وضوح در برچسب خودش میزان زنجبیل مورد مصرف شما را ذکر کرده باشد.می توانید ریشه زنجبیل تازه را نیز بخرید،و با دکم کردن تکه های آن به اندازه نصب کف دست یا با نصف قاشق چایخوری دکمه رنده شده،شسته شده و پوست دار در آب گرم یا با ریختن نیم لیتر آب جوش روی 30 گرم ساقه ریشه دار، چای زنجبیل درست و مصرف کنید.برای اینکار بگذارید چای مورد نظر به مدت 15 دقیقه دم بکشد و سپس روزانه دو لیوان از آنرا میل کنید.دیگر منبع مناسب تهیه زنجبیل همانا زنجبیل کریستال شده است.لیکن فریب لایه پوششی قندی آن را نخورید.چون زنجبیل کریستال شده مزه تندی دارد.

ادامه مطلب ...

نیروی جاذبه زمین

نیروی جاذبه یا قانون جاذبه عمومی بدین معناست که کلیه اجسام بزرگ و کوچک در یکدیگر تأثیر متقابل دارند و همدیگر را جذب می‌کنند.
برخی صاحب‌نظران و مفسران برآنند که قرآن کریم در چند مورد به نیروهای جاذبه اشاره کرده است که عبارتنداز : « الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها[1]»
« خدا[ همان] کسی است که آسمانها را بدون ستونهایی که آنها را ببینید برافراشت.»
« خلق السموات بغیر عمد ترونها»[2]
« آسمانها را بی‌هیچ ستونی که آن را ببینید خلق کرد.»
« الم نجعل الارض کفاتا» [3]
« آیا زمین را جایگاه گرفتن و جذب قرار ندادیم؟» [4]
« ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا و لئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده انه کان حلیما غفورا»[5]
« همانا خدا آسمانها و زمین را نگاه می‌دارد تا نیفتند و اگر بیفتند بعد از او هیچ کس آنها را نگاه نمی دارد؛ اوست بردبار آمرزنده.
و نیز همین مضمون در آیه 65 سوره حج آمده است.
تاریخچه :
برخی معتقدند که (بعد از اشارات علمی قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام)) ابوریحان بیرونی (440 ق) اولین کسی بود که به نیروی جاذبه پی برد. [6] اما مشهور آن است که نیروی جاذبه عمومی اولین بار توسط نیوتن [7](در قرن هفدهم میلادی) کشف شد . [8]داستان افتادن سیب از درخت و انتقال ذهنی نیوتن به نیروی جاذبه معروف است.[9]نیوتن بر اساس قوانین کلی حرکت سیارات را اینگونه تبیین کرد:
الف ـ بر طبق قانون جاذبه عمومی کلیه اجسام همدیگر را جذب می‌کنند و این کشش به دو چیز بستگی دارد: جرم و فاصله یعنی با جرم نسبت مستقیم دارد و هر قدر جرم یک جسم بیشتر باشد نیروی کشش آن نیز زیادتر می‌شود. برای مثال جرم خورشید 330 هزار برابر جرم زمین است و لذا نیروی جاذبه خورشید نیز 330 برابر نیروی جاذبه زمین است و بر همین اساس است که زمین تحت تأثیر نیروی جاذبه کمتر می‌شود و به نسبت مجذور این فاصله نیروی جاذبه کاهش می‌یابد مثلاً اگر این فاصله دو برابر شد نیروی جاذبه چهار برابر کمتر می‌شود.
ب ـ بر طبق قانون گریز از مرکز هر جسمی که برگرد مرکزی حرکت کند در آن جسم طبعا کششی بوجود می‌آید که می خواهد از آن مرکز دور شود. مثل قطعه سنگی که به ریسمانی بسته‌ایم و می‌گردانیم.
حرکت زمین، سیارات، قمرها و اجرام آسمانی در مدارهای خود و گرد همدیگر در نتیجه ترکیب دو نیروی جاذبه و گریز از مرکز است همین دو نیرو است که اجرام فضائی را در مدار خود نگاه می‌دارد و از سقوط آنها و از تصادم و اصطکاک آنها باهم جلوگیری می‌کند. [10]
اسرار علمی
در مورد انطباق آیات فوق با یافته‌های اخترشناسی نوین بسیاری از صاحب‌نظران و مفسران سخن گفته‌اند که در اینجا به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:
الف ـ اسرار علمی آیه اول و دوم ( بغیر عمد ترونها )[11]
« مقید ساختن آن (عمد) به «ترونها» دلیل بر این است که آسمان ستون‌های مرئی ندارد مفهوم این سخن آن است که ستون‌هایی دارد اما قابل رؤیت نیست... این تعبیر لطیفی به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونی بسیار نیرومند اما نامرئی کرات آسمانی را در جای خود نگه داشته.»
و سپس به حدیثی از امام رضا (علیه السلام) استشهاد می‌کند که : حسین بن خالد می‌گوید از امام رضا(ع) پرسیدیم:
اینکه خداوند فرموده: « والسماء ذات الحبک» « سوگند به آسمان که دارای راههاست»
یعنی چه؟ فرمود: « این آسمان راههائی به سوی زمین دارد.
حسین بن خالد می‌گوید: عرض کردم چگونه می‌تواند راه ارتباطی با زمین داشته باشد در حالی که خداوند می‌فرماید: آسمان‌ها ، بی‌ستون است.
امام فرمود: « سبحان‌الله ، الیس الله بقول بغیر عمد ترونها؟ قلت بلی، فقال ثم عمد و لکن لاترونها.»
« عجیب است آیات خداوند نمی‌فرماید : بدون ستونی که قابل مشاهده باشد؟ من عرض کردم: آری . فرمود پس ستونهایی هست لکن شما نمی‌بینید.»[12]
سپس ایشان متذکر می‌شوند که این آیات و احادیث برخلاف تفکرات نجومی آن زمان هیئت بطلمیوسی بود.[13]
میان «ستون» که تکیه‌گاه و نگاه دارنده است، با جسمی که بر آن تکیه کرده است، لازم است تناسب و محاسبه کامل رعایت شود. یعنی هر اندازه جسم سنگین‌تر است بهمان نسبت باید « ستون» دارای قدرت و مقاومت بیشتری باشد...
بنابراین نیروی جاذبه و سایر قوانین حرکت مربوط به این اجرام با نظام دقیق و فرمول مخصوص خود مورد محاسبه قرار گرفته است تا توانسته هر یک از آنها را در ارتفاع و مدار معین در طی میلیاردها سال نگاه بدارد.
با توجه به این نکته روشن می‌شود که تعبیرات قرآن ـ که راهنمای سعادت بشر است ـ چه اندازه اعجازآمیز و لطیف است.»[14]
تذکر: منظور ایشان این است که تعبیر عمد (ستون) علاوه بر اینکه به اصل نیروی جاذبه اشاره دارد به لزوم تناسب کمی و کیفی بین ستون ( نیروی جاذبه) و دو طرف ستون نیز اشاره دارد.
« به هر حال هر دو تفسیر قابل تصور است و ظاهرا مانعی برای تصور هیچیک از دو وجه وجود ندارد.»[17]
ب ـ اسرار علمی آیه سوم ( کفاتا)[21]
حرکت وضعی و انتقالی زمین و سرعت طیران آن در فضا ـ وجود مواد مذاب داخل زمین ـ تغییرات سطحی و عمقی کره خاک ـ نیروی جاذبه زمین ایشان به معنای لغوی « کفات » استناد می‌کند که : الکفات: موضع یکفت فیه الشیئ ای یضم و یجمع . [23]
ج ـ اسرار علمی آیه چهارم « یمسک السموات و الارض ان تزولا» [25]
یکی تأکید آیه بر مسأله حفظ نظام عالم هستی یعنی همان چیزی که در بحث‌های فلسفی به اثبات رسیده که ممکنات در بقای خود همانگونه نیازمند به مبدأ هستند که در حدوث خود.
دوم اینکه کرات آسمانی میلیون‌ها سال در مدار خود در حرکت هستند و این مطلب از نیروی جاذبه و دافعه سرچشمه می‌گیرد. [28] 1ـ آیة الله مکارم شیرازی در هر دو مورد به نکات علمی آیه اشاره می‌کند و آن را یکی از معجزات علمی قرآن مجید می‌داند . و پس از ذکر دو تفسیر برای آیه و ترجیح تفسیری که « ترونها» را صفت « عمد » می‌داند می‌نویسند: 2ـ آیة الله حسین نوری نیز با ذکر آیه 2 سوره رعد همین مطلب را از آیه برداشت کرده و حدیث مذکور را از امام رضا (علیه السلام) در تفسیر آیه می‌آورد . سپس متذکر نکته لطیفی در تعبی « عمد» می‌شوند و می‌نویسند: 3ـ برخی نویسندگان معاصر نیز به این دو آیه استناد کرده و ستون نامرئی را به معنای نیروی جاذبه دانسته‌اند. که قرآن هزار و چهار صد سال قبل از نیوتن پرده از روی معمای آن برداشته است. و سپس روایات مذکور را از امام رضا (علیه السلام) آورده است.[15] 4ـ آیة الله مصباح پس از اینکه دو تفسیر برای آیه(بغیر عمد ترونها) ذکر می‌کند ( ترونها صفت عمد باشد یا جمله معترضه [16]باشد) می‌نویسند: 5ـ برخی دیگر از نویسندگان و صاحب‌نظران معاصر نیز به دو آیه مورد بحث در مورد نیروی جاذبه استناد کرده‌اند که عبارتند از : محمدحسن هیتو[18]و آیةالله معرفت که بحث مفصلی پیرامون نیروی جاذبه و آیات فوق دارند [19] و لطیف راشدی.[20] 1ـ آیة الله مصباح یزدی در مورد آیه فوق می‌نویسند: « کفات موضعی است که اشیاء در آن جمع‌آوری می‌گردد. و در اصل معنای آن گرفتن و ضمیمه کردن (قبض و ضم) وجود دارد. از همین‌جا می‌توان بهره برد که زمین اشیاء را به خود جذب می‌کند، می‌گیرد. و بعید نیست که اشاره به نیروی جاذبه زمین باشد که با توجه به سرعت شگرف حرکت زمین ، اگر این نیروی جاذبه نمی‌بود ، همه اشیاء روی زمین در فضا پراکنده می‌شد و سپس اشاره می‌کند که کفات به معنای سرعت هم آمده است اما معنای دوم را ضعیف‌تر می‌داند. [22] 2ـ یکی دیگر از صاحب‌نظران از معنای لغوی کلمه کفات چند مطلب را استخراج می‌کند. 3ـ برخی از نویسندگان و یکی از مفسران معاصر نیز از این آیه نیروی جاذبه را استفاده کرده است.[24] 1ـ آیة الله حسین نوری پس از آنکه بحث مفصلی در مورد نیروی جاذبه می‌کند و به آیه فوق استشهاد می‌کد، کلمه « تزولا» را به معنای « انحراف » گرفته است. [26] 2ـ برخی از نویسندگان معاصر نیز این آیه را ذکر کرده و می‌نویسند : « مگر این نگاه داشتن غیر از همان نیروی جاذبه عمومی است که خداوند در بین کرات قرار داده تا از مدارشان منحرف نشوند.» [27] 3ـ برخی از مفسرین برای آیه فوق دو گونه تفسیر کرده‌اند:

ادامه مطلب ...

چاکرای چهارم

چاکرای چهارم

محل: وسط قفسه سینه
غده مربوطه: تیموس
بخشهای مربوطه : قسمت بالای پشت، قلب، دنده ها و قفسه سینه، قسمت پایینی ریه ها، خون، دستگاه گردش خون، پوست، دستها
حس: لامسه
رنگ:سبز، صورتی، طلایی
عنصر وابسته: هوا
زمینه: آشکار شدن چگونگی قلب، عشق، همدردی، شراکت، همدلی صمیمانه، عدم خود خواهی، از خود گذشتگی، سلامتی
جهت چرخش چاکرا: در زنان در جهت عقربه های ساعت و در مردان بر خلاف جهت عقربه های ساعت
امکان پاکسازی و فعال ساختن چاکرای چهارم: طبیعت بکر و پیاده روی آرام در فضاهای سبز، شکوفه ها، گلهای صورتی رنگ، آسمان صورتی
نوع یوگا: کارما یوگا
سیاره های وابسته: خورشید، ناهید، کیوان

توضیحات:

این چاکرا مرکز عواطف واقعی چون همدلی با دیگران و سازگاری با آنها، رشد معنوی، شفقت، خلوص و عشق است. هنگامی که این مرکز به درستی عمل نماید ما به خود، خانواده، فرزندان، همسرمان، حیوانات دست آموز، دوستان، همسایه ها، هموطنان، همنوعان و تمام مخلوقات زمینی عشق میورزیم. ازین مرکز ریسمان هایی را به چاکرای قلب افرادی که آنها را دوست داریم، وصل میکنیم. عواطف مربوط به عشق که در این چاکرا جریان می یابند معمولا سبب جاری شدن اشک از چشمها میگردند. هنگامی که این موقعیت زیبا و دلپذیر، یعنی باز بودن چاکرای قلب را تجربه کنیم، در می یابیم که در گذشته تا چه حد از آن محروم بودیم و این سبب جاری شدن اشک میگردد. هدف اصلی در این چاکرا رسیدن به وحدت کامل از راه عشق است و زمانی که این چاکرا کاملا باز و پاک باشد، حقیقت و عشق بدون قید و شرط را شکل میدهد و وقتی با چاکراهای بالاتر مرتبط میشود این عشق به "باکتی عشق الهی" تبدیل میشود که ما را از حضور الهی در تمام خلقت آگاه میسازد و به سوی وحدت با هر آنچه که در جهان وجود دارد راهنمایی مان میکند، و در جهت دستیابی به این هدف قلب ما باید بیاموزد که عشق بورزد، درک کند و شخصیت خاصمان را باور کند و این تنها زمانی عملی میشود که یاد بگیریم با خطاها و ضعفهای خودمان و جهان روبرو شویم و آنها را بپذیریم و دوست بداریم و گرنه بیمار، ضعیف و ناشاد خواهیم شد. چاکرای قلب سه چاکرای پایین را به سه چاکرای بالا وصل میکند. چاکرای قلب با هر نوع ادراک لطیف (در مشارکت و هماهنگی با چاکرای خاجی و خصوصا چاکرای چشم سوم) پیوندی نزدیک دارد. توانایی های والای چاکرای چشم سوم با باز شدن چاکرای قلب همزمان ایجاد میشود. چاکرای قلب رنگ سبز، صورتی و گاهی طلایی ساطع میکند، سبز رنگ سلامتی، همدردی و هماهنگی است. رنگ سبز روشن در چاکرای قلب نشانه سلامتی کامل است، در حالی که رنگ طلایی مخلوط با صورتی نشان دهنده آن است که شخص در عشق پاک و فداکارانه " الهی" به سر میبرد. سبز رنگ طبیعت، رنگ نیروی تعادل، رنگ پیشرفت ذهنی و بدنی است. رنگ سبز بدن را از سموم پاک کرده و باعث هماهنگی جسم، ذهن و روح میگردد و اثر خوشایندی بر دستگاه عصبی دارد. سبز ارتعاش افکار ما را موزون نگه داشته و به ما آرامش میدهد. همچنان که قلب طبیعت با سبز اداره میشود، قلب انسان نیز چنین است. سبز روی فشار خون به شکل شگفت آوری اثر میگذارد. با سبز شدن تنه و شاخه درختان و جوانه زدن آنها از آمدن بهار با خبر میشویم. عادت کرده ایم که بهار را همراه با انرژی جدید در تنه، اعضا و قلب خود احساس کنیم. بعد از زمستان و در بهار، ما از نظر روحی و سلامت احساس شادابی بیشتری میکنیم. این احساس تازگی، نتیجه تاثیر پرتو سبز بر بدن های ظریف تر میباشد. این رنگ مناسب ذهن و روح ما است. بنابراین در چاکرای قلبمان توانایی عظیمی را برای دگرگونی خود و دیگران داریم. اگر یاد بگیریم که تمام بخشهای شخصیت خود را از صمیم قلب بپذیریم و دوست داشته باشیم، میتوانیم کاملا دگرگون یا سالم شویم. یک چاکرای باز قلب میتواند خود به خود تاثیر شفابخش و دگرگون کننده بر روی دیگران داشته باشد و گرمای طبیعی، صمیمیت و شادی پخش کند و این قلب اطرافیان را باز میکند، اطمینان، شادی و سرور به وجود می آورد و با باز بودن آن همهء موجودات را درک میکنیم چه ذی شعور باشند و چه نباشند و حتی به ستارگان ، خورشید و جهان زندهء اسرار آمیز عشق می ورزیم.

انسداد انرژی و کم کاری چاکرای چهارم:

درست کار نکردن این چاکرا باعث میشود که فرد همیشه در ازای عشقی که میدهد انتظار سپاس و قدردانی داشته باشد. و فرد از پذیرش عشق دیگران عاجز است و قادر نیست خود را برای پذیرفتن این عشق باز بگذارد. مهر و محبت و ملایمت دیگران او را شرمنده میکند. شاید به خود بگوید نیازی به عشقی که دیگران بتوانند به او بدهند ندارد. کم کاری چاکرای قلب فرد را بسیار آسیب پذیر، وابسته به عشق و علاقه دیگران میکند. وقتی احساس میکند که طرد شده است عمیقا آزرده و افسرده و غمگین میشود و در لاک خود فرو میرود . او دوست دارد عشق بورزد، اما ترس از طرد شدن باعث میشود که نتواند راه درستی برای این کار پیدا کند و این باعث تحکیم نقاط ضعف و ناتوانی او میشود. برای جبران فقدان عشق به شدت دوستانه و مهربان رفتار میکند و با تمام افراد یکسان و سرد رفتار میکند، بدون اینکه با هیچ یک از صمیم قلب درگیر شود. انسدادهای رایج در چاکرای قلب: جرم اندیشی، تعصب و تحجر، لاپوشانی کردن، ناشکیبایی و کوته فکری و تفکر سیاه، سفید (مثل خدا و شیطان، آدمهای خوب و بد، قدرتهای خوب و بد و...)

بیماریها:

بیماریهای قلبی، فشار خون، زخم، سرطان، دردهای عصبی، آنفولانزا، دردهای آنژینی، بالا بودن کلسترول، رگهای مسدود، خنکی دستها و پاها، خستگی مزمن، بیماری کبد، ایمنی کم در برابر بیماریها و پیری زودرس و ...

تغذیه رنگی:

اسفناج، کلم، فلفل سبز، کاهو، سیب سبز، گوجه سبز، نخود سبز، عدس سبز، لوبیا سبز، کیوی، خیار و... و اغلب میوه ها و سبزیهای سبز که نه واکنش اسیدی دارند و نه آلکالین، مناسب هستند.

چرا غروب جمعه دلگیر است؟


در دعای ندبه وقتی جریان دعا به حضرت صاحب الزمان (ارواحنافداه) می‌رسد، چنین عبارتی آمده است: «یَاابْنَ مَنْ دَنَی فَتَدَلیَّ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی دُنّوا وَاْقتِرابا مِنَ اْلعَلِیِّ اْلاَعْلَی»(1)
یعنی می‌خواهیم از جدایی امام عصر (سلام الله علیه) ناله کنیم و آرزوی وصال داشته باشیم، این آخرین سخن انسان است، گویا کامل ترین مقامی است که در مورد بنده وجود دارد.
در قرآن شریف نیز در باره معراج پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آمده است: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلََّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»(2) سپس نزدیک و نزدیک‌تر شد تا جایی که به اندازه‌ی دو کمان یا نزدیک‌تر شد.
این درخواست، مرتبه‌ی بسیار بلندی است و به همه کس داده نمی‌شود، حتی انبیای اولواالعزم اما می‌توان به آن نزدیک شد.
حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرماید:
خداوندا این نورانیت و بصیرت قلوب که اولیاء از تو خواستند و خواهش نمودند که به نورانیت آن، واصل به تو شوند، چه بصیرتی است؟ بارالها، این حجب نور که در لسان ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) ما متداول است، چیست؟ این معدن عظمت و جلال و عزّ قدس و کمال چه چیزی است که غایت مقصد آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمی آن هم محرومیم، تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا، ما که بندگان سیه روی سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفی به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستی هوشیار فرما.(3)

ادامه مطلب ...

چاکرای سوم

محل: دو انگشت بالای ناف
غده مربوطه: لوزالمعده، پانکراس(کبد)
هورمون مربوطه: انسولین (کیسه صفرا)
بخشهای مربوطه: فسمت پایین پشت، حفره شکمی، جهاز هاضمه، معده ، کبد، طحال، کیسه صفرا، دستگاه عصبی غیر ارادی

حس:بینایی
رنگ: زرد، زرد طلایی
عنصر وابسته: آتش
زمینه: شکفتن شخصیت، عملکرد بر اساس احساسات و تجربه، شکل گیری شخص، نفوذ و قدرت، خرد، رشد تجربیات
جهت چرخش چاکرا: در زنان بر خلاف جهت عقربه های ساعت و در مردان در جهت عقربه های ساعت
امکان پاکسازی و فعال ساختن چاکرای دوم: لذت بردن از نور خورشید، مزرعه گندم رسیده، گل آفتابگردان
نوع یوگا: تانترا یوگا
سیاره های وابسته: خورشید، مشتری، تیر، مریخ

توضیحات:

مانی پورا لغت مرکب و به معنی شهر جواهرات است و علت این نامگذاری این است که چاکرای مانی پورا نقطه کانونی گرما، مرکز حرارت، نور، انرژی و فعالیت است، جایی که انرژی جسمانی پخش میشود و چنانچه شخص عشقی مفرط به سلامت جسم و میل به حفظ آن داشته باشد، این چاکرا باز است. چاکرای مانی پورا به عنصر آتش نسبت داده شده و نشانگر خورشید انسان و مرکز قدرت و اراده اوست، مانی پورا و آجنا(چاکرای چشم سوم) دو مرکز اراده در بدن میباشند. به طور کل قدرت اراده، اعتماد به نفس، عشق به نفس، احترام به نفس، اطمینان از توان بالقوه خود و توانایی فیزیکی و ذهنی مقابله با فشار روانی یا همان آرامش درونی و ثبات شخصیت است و همچنین تمام کارکردهای اندامهای گوارش و سیستم عصبی مربوط به این چاکرا میباشد و ارتباطی نیز با چشمها که حس تحلیل کننده اند دارد. توانایی نه گفتن نیز در این مرکز ایجاد میشود. در اینجا انرژی خورشیدی که پرورش دهنده بدن اتری (کالبد اختری) است جذب میشود و به بدن فیزیکی حیات بخشیده و از آن حفاظت میکند و تمامی بدن را در بر گرفته و شخص را از امواج منفی و تشعشعات محیط اطراف مصون میدارد. اگر چه مانی پورا چاکرایی مربوط به ذهن است اما با حیات عاطفی انسان پیوند دارد، زیرا ذهن یا پدیده های ذهنی عمل تنظیم عواطف را بر عهده دارند در نتیجه انرژیهای احساسی و عواطف ازین چاکرا به چاکرای قلب و چاکرای خاجی منتقل میشود. پس در اینجا آرزوهای حیاتی، آرزوها و احساسات چاکراهای پایین تر درک میشود و بصورت کلام در میاید. وقتی کودکی متولد میشود، بند نافی اتری بین او و مادر باقی میماند. این رشته ها نمایانگر پیوند ابناء بشر با یکدیگر هستند. هرگاه دو انسان با یکدیگر رابطه ای برقرار سازند، ریسمانی بین چاکراهای شبکه خورشیدی آنها رشد میکند و هرقدر این رابطه محکم تر، تعداد و قدرت این ریسمانها افزون تر و زمانی که رابطه در حال گسستن است، رشته ها به تدریج جدا میشوند. در دوران کودکی این رشته ها بین مادر و فرزند بیشتر است و در دوران بزرگسالی این رشته ها را با همسر خویش برقرار میکند. در ضمن این مرکز به عنوان درمان نیز شناسایی شده و به شفای معنوی مربوط است. گفته میشود که در برخی از درمانگران این چاکرا بسیار بزرگ و رشد یافته است.

انسداد انرژی و کم کاری چاکرای سوم

وقتی چاکرای سوم درست کار نکند، فرد میخواهد همه چیز بر طبق خواسته های او انجام شود و دوست دارد دنیای درون و بیرون را کنترل کرده و غلبه و اعمال قدرت کند ولی از درون نا آرام و ناراضی است. احتمالا او در دوران کودکی یا نوجوانی طرد شدن را تجربه کرده است. او توانایی رشد ارزشهای خود را ندارد و اصرار می ورزد تا فعالیتهای بیرونی را افزایش دهد تا بتواند احساسات آزار دهنده، کمبودها و نقطه ضعف ها را بپوشاند و نیاز به آرامش درونی دارد. نگرانی و ناآرامی و استرس او واکنش همه خشمی است که در مدت زمانی طولانی فرو خورده است. هر استرسی میتواند احساسی مانند گرسنگی ایجاد کند. حتی زمانی که بدن احتیاج به غذا ندارد و این گرسنگی همان نیاز به انرژی در این چاکرا میباشد. انسدادهای متداول انرژی دراین چاکرا عبارتند از: عصبانیت، ترس، عدم اعتماد به نفس، احساس گناه، دیابت، مشکل فشار خون، مشکلات گوارشی، عقده حقارت یا عقده خود بزرگ بینی، مشکل در پانکراس و معده، خجالتی و کم رو بودن و... کم کاری چاکرای سوم فرد را مایوس و نا امید کرده و سدهایی را مانع تحقق خواسته هایش میبیند. احتمالا آزادی شخصیت او در زمان کودکی به شدت محدود شده است و او ترس از دست دادن تایید والدین و معلمان را داشته و در ابراز احساسات تردید و آنها را سرکوب و باعث تلمبار شدن آنها شده و این همان چیزیست که باعث به وجود آمدن مشکل در این چاکرا شده است، وقتی با مشکلی رو به رو میشود احساس ناراحتی و تردید پیدا کرده یا به شدت عصبی میشود و اعمالش به شدت بی نظم و بی برنامه میشود.

تغذیه رنگی:
فلفل زرد، بلال شیرین، آلوی قطره طلا، موز، آناناس، کدوی مسمایی، کره، زرده تخم مرغ، پنیر هلندی و غیره

پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند    پسرک گریان ، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت :
" اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم ، کسی توجه نکرد . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم . "
" برای اینکه شما را متوقف کتم ، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم "
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت ... برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند ، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ....
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما ، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند ....
اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند

ماه مهربانی ها آمد

روزه هنگام سوال است و دعا / پر زدن با بال همت تا خدا

شهر یکرنگی و بی آلایشی / ماه تقصیر و گنه فرسایشی

عاشقان معشوق خود پیدا کنند / تا سحر در گوش او نجوا کنند

درد خود گویند با درمان خویش / با طبیب و یا انیس جان خویش . . . 

چاکرای دوم

محل: بالای استخوان خاجی، تقریبا بالای اندام تناسلی و پایین تر از ناف
غدد مربوطه: تخمدانها، غده پروستات
هورمونهای مربوطه: استروژن
بخشهای مربوطه: قسمت لگن، اندامهای تولید مثل، کلیه ها، مثانه، تمام مایعات بدن مثل خون، مایع لنف، شیره معده، اسپرم
حس: چشایی
رنگ: نارنجی
عنصر وابسته: آب
زمینه: نخستین احساسات جاری شدن با زندگی، لذن پرستی، شهوت، خلاقیت، شگفت زده و مشتاق
جهت چرخش چاکرا: در زن در جهت عقربه های ساعت و در مرد خلاف عقربه های ساعت
امکان پاکسازی و فعال ساختن چاکرای دوم: لذت بردن و مشاهده نور ماه و آب زلال طبیعی و غوطه ور شدن در آن و یا نوشیدن از آب چشمه.
نوع یوگا  باکتی یوگا
سیاره های وابسته: ماه ، پلوتون

 توضیحات:

چاکرای دوم مرکز انرژی جنسی (گیرنده و فرستنده) و نفس و خلاقیت است که به عنصر آب نسبت داده میشود که منبع تمام حیات زیست شناختی است. عنصر آب پاک کننده و تطهیر کننده است و سدهایی را که مانع جریان حیات است شسته و باز میکند. در سطح فیزیکی آلودگیها را از کلیه و مثانه باز میکند و در سطح معنوی به شکل جریان روان و آزاد احساسات خود را نشان میدهد و سبب میشود تا انسان زندگی را همیشه تازه و جدید ببیند. از طریق این چاکرا فرد مستقیما احساسات انسانها را درک میکند و آن را به یکی از مراکز ادراک ماوراء حسی تبدیل میکند. چاکرای دوم اغلب جایگاه واقعی "شاکتی" محسوب میشود، شاکتی تجلی نیروی مونث خداوند به شکل انرژی خلاق است و حوزه نفوذ آن در اندامهای تولید مثل است که در مرد به صورت میل خلق حیات جدید و در زن بصورت گیرنده ء تکانه های خلاق و ایجاد زندگی جدید است. خلاقیت شامل کاری که فرد در هر زمینه ای انجام میدهد نیز میباشد. در نتیجه خلاقیت انسان توسط دستان او متجلی میشود و اگر کاری که انسان انجام میدهد مطابق استعدادها و قابلیت های شخصی اش باشد این انرژی خلاق متجلی شده و باعث رشد و پیشرفت او در آن زمینه شده و باعث آرامش ذهن او میشود و اگر برخلاف آن باشد باعث از بین رفتن آرامش ذهن او شده و یکی ازعوامل خشم و عصبانیت او میشود. احساسات و اعمال فرد خلاق حتی باعث ایجاد انگیزه برای دیگران میشود. چاکرای دوم به کیفیت عشق نسبت به جنس مخالف نیز مربوط میشود ازین چاکرا فرد قدرت جنسی خود را حس میکند و دومین هدف قدرتمند نیروی حیات (اشتیاق به اتحاد دو جنس) آشکار میگردد بنابراین قدرت جنسی در هر کس به نیروی حیات در او بستگی دارد. ناحیه لگن در بدن منبع حیات است، هر مرکز آن که مسدود گردد کاهش نیروی جسمی و جنسی را به دنبال خواهد داشت. انرژی جنسی در جریان آمیزش جنسی شارژ و تخلیه میگردد. این امر همچون حمامی از انرژی به جسم حیاتی دوباره میبخشد و آن را پاک میکند و بدن را از انرژی های راکد، فضولات، تنشهای عمیق رها میسازد و این عمل برای سلامتی جسمی فرد امری مهم است. عمل رها سازی خویش بصورت دو جانبه یکی از طرق وانهادن "تجرد" نفس و تجربه"وحدت" در بشر است. تجربه ای که از بدوی ترین امیال در سطح جسمی از یک سو و آرزوی عمیق معنوی وحدانیت با الوهیت از سویی دیگر نشات میگیرد. این پیوند یکی از خصلتهای معنوی و مادی در افراد بشر میباشد.

انسداد انرژی در چاکرای دوم

اگر راه عبور انرژی در این چاکرا مسدود شده باشد یا اختلالی در این چاکرا وجود داشته باشد به نفی یا سرکوب امیال جنسی منتهی میشود و اغلب در راه زیاده روی در رابطه و خیال پردازی نمایان میشود.یا ممکن است به حالتی مانند اعتیاد به مواد مخدر در آید. در هر صورت نسبت به جنس مخالف شک و دودلی و تنش یا حتی نفرت وجود دارد و ابزار این انرژی های طبیعی را فرد محکوم میکند یا اینکه بصورت شهوت پرستی بی ادبانه و اصرار در امیال جنسی نمایان میشود در هر صورت بد کار کردن چاکرای دوم معمولا در سن بلوغ بوجود میاید. بیدار شدن انرژی های جنسی بی ثباتی ایجاد میکند و معمولا والدین و مربیان توانایی آموزش صحیح را در این زمان به جوانها ندارند و اینکه چگونه این انرژی را کنترل کنند. کم کاری این چاکرا میتواند ریشه در دوران کودکی داشته باشد احتمالا والدین احساسات و ارتباطشان را کنترل میکردند و فرد کمبود لذتهای حسی مانند نوازش، مهر و عطوفت را تجربه کرده است در نتیجه احساساتش را سرکوب کرده است و در دوران بلوغ مانع رشد انرژی های جنسی شده و نتیجه آن واپس زدگی، فقدان عزت نفس، فلج عاطفی و سرد مزاجیست و زندگی در نظرش غم انگیز، کسل کننده و بی ارزش است. اما با ریکی دادن به این چاکرا و ریکی فرستادن برای درمان گذشته تمامی این اختلالات درمان میشود و وضعیت انرژی در این چاکرا متعادل میشود.

تغذیه رنگی برای درمان:
خوراکیها و مواد غذایی به رنگ طبیعی نارنجی مثل: پرتقال، نارنگی، هویج، انبه، کدو تنبل، زردآلو ، نارنج و غیره

پند سقراط

روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:"در راه که می آمدم یکی از  آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت  و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم." 

سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری   ناراحت کننده است."

سقراط پرسید:....

"اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟"

مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود."

سقراط پرسید:"به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟"

مرد جواب داد:"احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم."

سقراط گفت:"همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است

چاکرای اول

چاکرای اول 

 محل: بین مقعد و اندام تناسلی، به دنبالچه مرتبط است به طرف پایین باز میشود
غدد مربوطه: غدد فوق کلیوی
هورمونهای مربوطه : آدرنالین و نور آدرنالین
بخشهای مربوطه: تمام قسمتهای سخت، ستون فقرات استخوانها، دندانها، ناخن ها، پاها، مقعد، روده ها، غدد پروستات، خون، تکثیر سلولی
حس: بویایی
رنگ: قرمز آتشی
عنصر وابسته: خاک
زمینه: اولین انرژی حیاتی، اولین مراقبت پیوند با زمین و دنیای مادی، استحکام، قدرت موفق شدن.
جهت چرخش چاکرا: در مونث به سمت چپ یعنی بر خلاف جهت عقربه های ساعت و در مذکر به سمت راست یعنی در جهت چرخش عقربه های ساعت
امکان پاکسازی و فعال ساختن چاکرای اول: لذت بردن از سپیده دم، طلوع و غروب خورشید، خاک تازه
نوع یوگا: هاتایوگا، کندامین یوگا
سیاره های وابسته: کیوان، مریخ، پلوتون

 توضیحات:

این چاکرا از نظر احساسی با میل به زندگی و شادابی و از نظر فیزیکی با سیستم ایمنی بدن در ارتباط است. این چاکرا تنظیم کننده اعمالی است که بدن و جسم را زنده نگه میدارد. در این چاکراست که با زمین مرتبط میشویم و انرژیهای زمینی (نیروی عاطفی، عشق و صبر ) را دریافت و تجربه میکنیم. چاکرای اول اساس و پایه نیروی حیاتی تمام چاکراهای بالاتر را شکل میدهد و سرچشمه نیروی حیات است. این چاکرا منبع انرژی کندالینی است. بنای زندگی بدست آوردن امنیت مادی و حفظ تنازع بقا گونه ها با تشکیل خانواده، رابطه جنسی به عنوان یک عمل فیزیکی و بچه دار شدن هم از اعمال مربوط به این چاکرا هستند. وقتی نیروی حیات در این چاکرا به درستی عمل نماید، شخص اشتیاقی مبرم به زندگی در جهان فیزیکی دارد و با انتقال انرژی به اطرافیان و حوزه انرژی آنها همچون یک مولد نیرو عمل میکند. او اشتیاقی راستین برای زیستن دارد. رنگ قرمز که رنگ این چاکرا میباشد جسم فیزیکی را تحریک میکند و سر زندگی و انرژی به جسم داده و روح را سر زنده و با هیجان میکند و رنگ قرمز جرات، نیرو و قدرت، استواری و سلامتی میبخشد. قرمز سبب غلبه بر بی حالی و افسردگی، ترس یا دلتنگی میشود. قرمز رنگ آتش است. قرمز تعصب شدید، غیرت و هیجان است. افرادی که بر افروخته و سرخ رنگ هستند ناخود آگاه احساس سرزندگی، پرتلاش بودن را به شما منتقل میکنند و الگو و نمادی هستند از یک فرد پرتحرک! آنچه برداشت میشود این است که نیروی حیات مادی و جسمی از رنگ سرخ است. زمانی که دراین چاکرا مانعی ایجاد گردد شخص از فعالیت جسمی سر باز میزند و انرژیش کاهش مییابد و حتی ممکن است علیل و ناتوان گردد. چنین فردی فاقد قدرت و توان جسمی است. بطور مثال اگر چاکرای اول به اندازه کافی کار نکند احساس عدم تعادل خواهید کرد یا انگار فرش از زیر پا کشیده شود درحالی که محکم ایستاده اید. اگر چاکرای اول بیش از حد کار کند ممکن است از کوره در بروید و عصبانی و پرخاشگر شوید و این ممکن است زمانی باشد که چیزهایی که شما را مشغول و سرگرم ساخته توسط دیگران یا شرایط مورد سوال قرار گیرد. در نهایت زمانی که احساس عدم امنیت میکنید با خشم و غضب و زود از کوره در رفتن حالت دفاعی میگیرید. از نظر احساسی کم تحمل میشوید همچنین ممکن است افراط در مسائل احساسی و هیجانی مثل غذای خوب و الکل و غیره داشته باشید. در کارهایتان به شدت در حالت دودلی و شک و تردید به سر میبرید و زندگی را اغلب همچون بار سنگینی احساس میکنید به جای آنکه از زندگی لذت ببرید و شاد باشید.بطور کل اختلال در انرژی موجود دراین چاکرا موجب بیماریهایی مثل افسردگی، بیحالی، اعتیاد (به هرچیزی)، روماتیسم، رعشه و کم خونی میشود و همینطور بیماران بستری بر اثر نحیفی و لاغری و ضعف جسمانی و بیماران حادثه ها و مجروحان جسمانی نیاز شدید به انرژی در این چاکرا دارند اما انرژی دادن به این چاکرا در کودکان هابپراکتیو، بیماران پرتحرک عصبی، پارکینسون، مجنونان، افراد عصبانی و،. موجب تاثیر منفی خواهد شد.

تغذیهء رنگی                                                         
رنگ طبیعی خوراکیها و غذاهایی که میخوریم فرکانس ارتعاشی همان رنگ را در دسترسمان قرار میدهد و بروی چاکرای خاصی تاثیر میگذارد:                               
جگر قرمز، دل، قلوه، کلم قرمز، چغندر قند، تمشک قرمز، گیلاس قرمز، انگور قرمز، آلوی قرمز، فلفل قرمز، سیب سرخ، گوجه فرنگی و هر چه قرمز است.

اثرات رنگ لباسها بر روی بدن

رنگ لباسها به دلیل حساسیت نوری سلولهای بدن بر ما اثر میگذارند بنابراین بهتر است لباسی بپوشیم که به رنگ آن نیاز داریم اما فراموش نکنید که هر لباسی اعم از کت، پیراهن یا بلوز یا مانتو به تن میکنید، لباس زیر شما باید سفید باشد. اگر لباستان از پارچه نخی یا ابریشم و یا پشم با رنگ طبیعی باشد بهتر است از لباسهای مصنوعی با رنگ مصنوعی است. 

چاکراه چیست؟

چاکراه چیست؟

شما چه بپذیرید یا نه این هفت چاکرا بعلاه بیشمار چاکرا فرعی دیگر در بدن همه شما وجود دارند و باز بودن آنها باعث سلامت روح و جسم شما عزیزان و افزایش آگاهی شما و بسته بودن هر کدام از آنها باعث انواع و اقسام بیماریهای روحی و جسمی .....در بدن هر کدام از ما میشوند:

۱-چاکراه ریشه یا چاکرا جنسی:از طریق این چاکرا انرژی حیات و جهان مادی به بدن هر یک از ما وارد شده و باعث به وجود آمدن تعادل در روابط زمینی ابتدایی و جنسی هر انسانی خواهد شد....

۲-چاکراه خاجی که اندکی بالاتر از خط زیره شکم قرار دارد:تمامی احساسات-حس جاری بودن زندگی-لذت پرستی و خلاقیت از باد بودن این چاکرا ناشی میشود.

۳-چاکرا خورشیدی که بالاتر از ناف قرار دارد:به باز شدن شخصیت شکوفا شدن و نفوذ و قدرت و فراوانی خرد و رشد تجربیات و اعتماد بنفس کمک میکند.

۴-چاکرا قلب بین قفسه سینه و همسطح با قلب قرار دارد:به آشکار شدن احساسات هم عشق و هم نفرت-قدرت بخشیدن همنوعان-ارتباط صمیمانه

و عدم خودخواهی و خود پسندی کمک میکند...

۵-چاکرا گلو که در وسط گلو قرار دارد و چاکرا کوچکتری در پشت این چاکراست:به ابراز وجود کردن-قدرت نه گفتن-باز بودن و پذیرا بودن-سلامتی کلی جسم و روح کمک میکند.

۶-چاکرا چشم سوم درست در بین دو ابرو :به ادراک-کشف و شهود-رشد حس های درونی و قدرت ذهن-اراده تخیل کمک میکند.

۷-چاکرا تاج :کمال-روشن بینی-شناخت حقیقت-سکوت ذهن مزاحم و آگاهی مطلق.

اندامهایی که بترتیب به چاکرا های مختلف ربط دارند و بسته بودن چاکرا ها باعث اختلال در کار آنها میشود عبارتند از:

چاکرا اول:مثانه و آلت تناسلی.

چاکرا سوم:لوزالمعده-کبد-معده-روده بزرگ و کوچک-آژاندیس...

چاکرا چهارم:قلب و غده تیموس..

چاکرا پنجم:غده تیروئید-و گلو

چاکرا ششم :هیپوفیز-مغز تا اندازه ای-غدد مترشحه داخلی کلا برای سایر چاکرا ها باعث تقویت است.

چاکرا هفتم:مغز و باز هم غدد مترشحه داخلی..

چاکرا دوم که ذکر نشده مشترکی از اندامهای مربوط به چاکرا اول و سوم را در بر میگیرد....

www.tebbeirani.com

داستان و قصه حضرت سلیمان و مورچه

داستان و قصه حضرت سلیمان و مورچه 

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود،

نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.

سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.

در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود…

مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.

سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.

ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.

آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت.

سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.

مورچه گفت :

” ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند.
خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم.
خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد.
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد
من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم
و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شنا کرده مرا به بیرون آب دریا
می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج میشوم.”

سلیمان به مورچه گفت :

“وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟”

مورچه گفت آری او می گوید :

ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.