اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.
اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.

بالاترین نمره



کسی میگفت:

یک استاد داشتیم که گیر داده بود همه باید کراوات بزنند
سر امتحان شهیدچمران کراوات نزد. استاد دو نمره ازش کم کرد

شد هجده، بالاترین نمره!!!

قلب های ذوب شده



پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند :

ای سلمان در آخر الزمان زمان  قلب مومن در سینه اش ذوب می شود همانگونه  که نمک در آب حل می شود به خاطر این که زشتی ها و منکراتی می بیند که نمی تواند آنها را تغییر دهد.

منبع: بحارالأنوار ج 6، ص 306

گوشه ی از نصایح لقمان حکیم


گوشه ی از نصایح لقمان حکیم


اگر در کودکی خود را ادب کنی، در بزرگی از آن بهره مند میشوی.

از کسالت و تبلی بپرهیز، بخشی از عمرت را برای آموزش قرار بده و با افراد لجوج گفتگو و مجادله نکن.

با فقها مجادله مکن، با فاسق رفیق مشو، فاسق را به برادری مگیر و با افراد متهم همنشین مشو.

اگر در نماز بودی، قلب خود را حفظ کن.

اگر در حال غذا خوردن بودی، حلق خود را حفظ کن.

اگر در میان مردم هستی، زبان خود را حفظ کن.

دنیا بده بستونه



وقتی شما فقط به قیافه و هیکل یه زن توجه کنین،


باید منتظر باشین اونم فقط به حساب بانکی و ماشینتون


توجه کنه؛


دنیا بِدِه بستونِ!

جامع ترین آیه ی قرآن در مکارم اخلاق


جامع ترین آیه ی قرآن در مکارم اخلاق

خذ العفو و أمَر باالعرفِ و أعرض عن الجاهلین/سوره ی اعراف آیه ی99

عقل و میانه  روی را پیشه کن و به کارهای عقل پسند و نیکو فرمان بده و از جاهلان اعراض کن.

این آیه با تمام سادگی و فشردگی همه ی اصول اخلاقی را در برداردʻ هم اخلاق فردی(عفو) هم اخلاق اجتماعی( وامر بالعرف) هم با دوست(عفو) و هم با دشمن(أعرض) هم زبانی( و أمر) هم عملی(أعرض) هم مثبت (خذ) هم منفی(أعرض) هم برای رهبر و هم برای امت، هم برای آن زمان و هم برای این زمان.

امام صادق علیه السلام فرمودند: در قرآن آیه ی جامع تر از این آیه در مکارم اخلاق نیست.

نکته: البته شکی نیست که عفو در مسائل شخصی است، نه در حق الناس و بیت المال.

ترسیدم


در جریان مرحله دوم عملیات بیت المقدس ترکشی به اندازه نصف کف دست و به تعبیر خود حاجی ، ترکش نقلی به ران پایش اصابت کرد و او مجروح شد.

پرستار نگاهی به صورت رنگ پریده و لب های ترک برداشته حاج احمد و بعد به پای زخمی اش انداخت و گفت :
"
برادر ! اجازه بدین داروی بیهوشی تزریق کنم ، این طوری کمتر درد می کشید . "

حاج احمد بی معطلی گفت :
"
نه خواهر ! بی هوشم نکن ! دارو تو نگه دار برای اونایی که زخم های عمیق تری دارن ! "

پرستار با ناراحتی گفت : " عمیق تر ؟ ترکش به این بزرگی توی گوشت رون شما فرو رفته ، درد این جراحی فیل و از پا در میاره ! "

حاجی خودش را از تخت پایین کشید و گفت :
"
اصلا من احتیاج به درمان ندارم ، برمی گردم خط ! "

پرستار دنبال حاجی دوید و گفت : " صبر کنین ! منو ببخشین " و سریعا پزشک جراح را در چادر حاضر کرد .

غلغله ای به پا شده بود ، هرکس می خواست یک جوری حاجی را نگه دارد .

پزشک جراح خواهش کرد : " اجازه بدین همین جا هر کاری از دستمون بر میاد انجام بدیم . با این وضع دووم نمیارین "

خلاصه حاجی راضی شد و برگشت روی تخت .

دکترها هم مشغول جراحی شدن و با چاقوی تیز ، ران پای حاجی شکافته شد .

حاج احمد چشم هایش را بست و دندان هایش را روی هم فشار می داد .

او با سرسختی عجیبی درد را شرمنده خود کرد و بر آن فائق آمد .

بعدها خود حاج احمد علت این مقاومت را اینگونه بیان می کند :

"
ترسیدم که اگه بی هوشم کنن ، در حالت بی هوش مسائل محرمانه نظامی از دهنم خارج شه و به این طریق به عملیات ضربه بزنم ... "

کتاب میخواهم باتو باشم /باران ناب ، صفحه 88