اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.
اولیای محبوب خدا

اولیای محبوب خدا

باسلام. مطالب این وبلاگ رو تقدیم به ساحت مقدس بانوی دو عالم فاطمه سلام الله علیها و ابیهاو بعلها و فرزندانش می کنم.

نقش گوش در سعادت و شقاوت


در مراقبتی که معمولا مومنان از اعضاء و جوارح، می کنند، یکی از اعضایی که شاید نسبت به سایر اعضاء مراقبتش کمتر دیده شود، مراقبت از گوش است.
، امام جواد علیه السلام در رابطه با نقش مستقیم گوش در سعادت و شقاوت انسان چنین می فرمایند:
هرکس به شخص سخنران، علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنانچه سخنور براى خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوى و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.[1]
همانطور که مشاهده می شود، گوش دادن با تمایل قلبی به شخص سخنران، سرنوشت انسان را در شقاوت و سعادت مشخص می کند.
البته علاوه بر روایات متعدد، خداوند در قران کریم نیز به دوری کردن و مراقبت از گوش در شنیدن اقوال باطل گوشزد می فرماید:
«واجتنبوا قول الزور[حج/30] از سخن باطل دوری کنید»
خدا به همه ی ما در مراقبت از گوش و سایر اعضاءو جوارح مان توفیق الهی عنایت بفرماید.
*********************
پی نوشت:
[1]. مستدرک الوسائل: ج ۱۷، ص ۳۰۸، ح ۵

حیوان گوسفند است یا سگ؟!



عرب بیابان گردی از حضرت علی علیه السلام پرسید: سگی را دیدم که بر گوسفندی جست وگوسفند ابستن شد وچیزی از او متولد شد حلال است یا حرام؟

امام علی علیه السلام فرمود: او را به خوردن اعتبار کن اگر گوشت بخورد سگ است اگر علف خورد گوسفند است.

عرب بیابانگرد گفت: گاهی علف و گاهی گوشت میخورد.

امام علی علیه السلام فرمود:

آن را به اشامیدن اعتبار کن پس اگر به دهن بیاشامد گوسفند است واگر با زبان بخورد سگ است.

عرب بیابانگرد گفت:

گاهی به زبان خورد گاهی به دهن اشامد .

امام علی علیه السلام فرمود:

آن را به راه رفتن اعتبار کن پس اگر در رفتن بر گوسفندان مقدم برود

و یا در میان آنها برود گوسفند است و اگر به دنبال آنها برود سگ است.

اعرابی گفت: یک بار چنین است یک بار چنان.

امام علی علیه السلام فرمود:

آن را در نشستن اعتبار کن پس اگر بر سینه مثل گوسفند نشیند گوسفند است

واگر بر مقعد نشیند سگ است.

عرب بیابانگرد گفت: یک بار چنین نشسته یکبار چنان .

امام علی علیه السلام فرمود:

آن را ذبح کن پس اگر معده دارد گوسفند است واگر امعاء دارد سگ است.

عرب بیابانگرد گفت: مایل به ذبح ان نیستم.

امام علی علیه السلام فرمود: به صدای آن گوش کن اگر صدای گوسفند دهد

گوسفند است واگر صدابی سگ دهد سگ است.

عرب بیابانگرد گفت:

گاهی صدای گوسفند دهد وگاهی صدای سگ.

امام علی علیه السلام فرمود: به پای او نظر کن اگر سم دارد گوسفند است

واگر چنگال دارد سگ است. عرب بیابان گرد دیگر از جواب دادن عاجز ماند

و بر صبر وبردباری حضرت علی علیه السلام آفرین گفت ومبهوت شد و اسلام آورد
منبع: کتاب کشکول از شیخ بهایی

ویژه نامه نشریه الصّالحین


 ویژه نامه نشریه الصّالحین با موضوع عید غدیر


آدرس فایل:


http://uplodha.ir/User/guest/چاپ-هشتم.rar


دستگیرى قاتل امام على (ع )




عبد الرحمن بن ملجم ، از باقیمانده هاى خوارج نهروان بود، او از کوفه فرار کرده بود، طبق توطئه اى که با همدستان خود، در مکّه ، طرح آن را به عهده گرفته بود، مخفیانه به کوفه آمد، و سرانجام صبح شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت ، ضربت خود را بر فرق مقدس على (ع ) وارد ساخت که على (ع ) بسترى شد و شب 21 همانسال به شهادت رسید.


ابن ملجم پس از ضربت زدن ، پا به فرار گذاشت ، یکى از مسلمانان که از قبیله همدان بود و ابوذر نام داشت ، او را دنبال کرد، به او رسید و لباسى را که در دست داشت ، بر سر او افکند، و سپس او را به زمین انداخت ، و شمشیرش را از دستش گرفت ، و او را نزد امیر مؤمنان على (ع ) آورد.


وقتى که چشم على (ع ) به ابن ملجم افتاد، فرمود: النفس بالنفس (این جمله در آیه 45 سوره مائده آمده و منظور قصاص قتل است که قاتل باید به قتل برسد).

سپس فرمود: اگر من از دنیا رفتم ، همانگونه که او مرا کشت ، او را بقتل برسانید، و اگر از این ضربت ، سالم ماندم ، رأ ى خود را خواهم داد.

ابن ملجم (این خبیث ناپاک ( گفت)) : سوگند به خدا، من این شمشیر را به هزار (دینار) خریده ام و با هزار (درهم ) زهر، آن را مسموم نموده ام ، در این صورت اگر این شمشیر به من خیانت کند (یعنى باعث قتل نشود) نفرین بر آن باد((.
مردم او را از کنار بستر على (ع ) دور کردند، از شدت ناراحتى نسبت به او، با دندانهاى خود، گوشت بدن او را بریده بریده مى کردند و مى گفتند:

((اى دشمن خدا، این چه کارى بود که کردى ؟ تو امت محمد (صلى اللّه علیه و آله ) را به عزا نشاندى ، تو بهترین انسانها را کشتى )).

او خاموش بود، سخنى نمى گفت ، او را به زندان افکندند.
سپس مردم به حضور امیر مؤمنان (ع ) آمده و با احساسات پرشور عرض ‍ کردند: ((ما گوش به فرمان شما هستیم ، هر گونه فرمان دهى ، همان را در مورد این دشمن خدا (ابن ملجم ) اجرا مى کنیم ، چرا که او باعث هلاکت امت و تباهى دین شده است )).


على (ع ) فرمود: (اگر زنده ماندم ، رأ ى خود را خواهم گفت ، و اگر از دنیا رفتم ، با او همانگونه رفتار کنید، که با قاتل پیامبر، رفتار مى شود، نخست او را بکشید، سپس بدنش را با آتش بسوزانید.

پس از شهادت على (ع ) به امر امام حسن (ع ) او را کشتند و سپس ام هیثم ))  که از زنان قهرمان طایفه نخع بود)( پیکر ناپاک او را به آتش کشید.

مطلب از وبسایت: moghalat.persianblog.ir


پندهای از نهج البلاغه/ تمایلات و خواهش های نفسانی



حضرت علی (ع) می فرمایند :

در این کانون تمایلات عاطفی مجموعه ای از خواهش های حکیمانه و تمایلاتی ضد آن ها گرد آمده است. اگر امیدوار شود، تمنای طمع خوارش می سازد. اگر میل به آز وطمع در ضمیرش جنبش کند، حرص تباهش می کند. اگر ناامید گردد، غم و اندوه او را می کشد. اگر حالت غضب بر وی دست دهد، به شدّت خشمگین می شود. اگر خشنود شود ، خودداری های لازم را فراموش می کند . اگر دچار خوف و هراس شود، در جستجوی راه نجات حیرت زده و مبهوت می گردد. اگر در امنیت گشایش قرار گیرد، غفلت و نادانی آن را از کفش می رباید. اگر در مصیبتی دچار شود ، بی تابی رسوایش می کند . اگر مالی به دست آورد ، توانگری به طغیانش وا می دارد . اگر فقر و تهی دستی آزارش دهد ، گرفتار بلا می شود . اگر گرسنگی بر او فشار آورد ، ناتوانی زمین گیرش کند . اگر در خوردن زیاده روی کند ، فشار شکم ناراحتش می سازد .

پس هر کوتاهی و کندروی در تمایلات برایش زیان آور است و هر افراط وتندروی نیز مایه ی فساد .       

 نهج البلاغه فیض ص ١١٢۶



چرا نام امام علی(ع) در قرآن نیامده است؟

 

 

چرا نام امام علی(ع) در قرآن نیامده است؟


نقل شده است که یک نفر یهودی، در زمان حضرت امیر(ع) به قصد طعن و سرکوفت مسلمانان به حوادث نامطلوب صدر اسلام اشاره کرده و میگوید: «ما دُفِنْتُمْ نَبیَّکُمْ حَتّی اًّخْتَلَفْتُم فیهِ»؛ هنوز پیغمبرتان را دفن نکرده بودید که درباره‏اش اختلاف کردید.

امیرالمؤمنین(ع) به او جواب خیلی عجیبی میدهد، ایشان میفرماید: «اًّنّما اًّخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فیهِ وَلکِنَّکُمْ ما جَفَّتْ أَرْجُلَکُمْ مِنَ البَحْرِ حَتّی قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ: اًّجْعَلْ لَنا اًّلهاً کَما لَهُمْ الهََْ، فَقالَ: اًِّنَّکُمْ قومٌ تَجْهَلُونَ»;{1} ما درباره پیغمبر(ص) اختلاف نکردیم، اختلاف ما درباره دستوری بود که از پیغمبر ما رسیده بود. ولی شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از پیغمبرتان خواستید که همان اصل اول توحیدتان را زیر پابگذارید، گفتید برای ما بتی بساز مثل اینها سپس فرمود شما گروهی نادان هستید/



پاسخ 2:به عقیده مسلمانان، قرآن کریم در طول 23 سال به مناسبت‏های گوناگون از جانب خداوند بزرگ نازل شده و به وسیله پیامبر اکرم(ص) تنظیم و به دستور ایشان یادداشت گردیده است. با نزول هر یک از آیات، پیامبر(ص) جای آن را مشخص میفرمود . و به این ترتیب آیات قرآن به ترتیب نزول آنها قرار گرفته است، زیرا نخستین سوره‏ای که نازل شده سوره علق است در حالی که در آغاز قرآن قرار نگرفته است و گاه یک آیه مکی در سوره‏ای که بیشتر آن مدنی است، گنجانده شده است و گاه بر عکس در وسط پاره‏ای از آیات که مضامین آن فقهی است، مسایل اعتقادی قرار گرفته است/

یکی دیگر از ویژگیهای قرآن، بیان تمامی مسایل گوناگون فقهی، اعتقادی، تاریخی و اخلاقی است: «...لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اًّلاّ فی کِتابٍ مُبینِ»{2} و این ویژگی جامعیت، از مصادیق اعجاز قرآن است. قرآن کریم در جای دیگری میفرماید: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فی هذَا القرآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ...»;{3} ما برای مردم در این قرآن از هر نمونه‏ای - چیزی - بیان کردیم/

از این رو قرآن، اصول کلی را بیان فرموده است اما تبیین جزییات را به عهده پیامبر(ص) نهاده است/

قرآن، در بسیاری موارد از کنایه، مجاز و استعاره نیز استفاده کرده است. به گفته علمای علم معانی و بلاغت به کنایه سخن گفتن، از تصریح بهتر و رساتر است/

بنابراین در قرآن به نام افراد و یا جزییات کم‏تر اشاره شده چنان که نام‏های پیامبران بلکه اسامی صحابه و یاران پیامبر نیز نیامده است. آنچه از نگاه قرآن اهمیت دارد، ضرورت نبوت و امامت است اما تعیین مصداق آن، به شیوه‏های دیگر واگذار شده است/

اگر در قرآن نامی از بیشتر پیامبران برده نشده است، - تنها 26 تن نام برده شده‏اند - دلیل آن نیست که آنان پیامبر یا رسول نبوده‏اند زیرا قرآن خود میفرماید: «وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ...»;{4} پیش از تو رسولانی فرستادیم که سرگذشت گروهی را برای تو ذکر کردیم و سرگذشت گروهی را ناگفته گذاشتیم/

البته نام برخی از پیامبران به صورت اشاره و کنایه آمده است، به طور مثال نام اشموئیل با عنوان «وقال لهم نبیّهم»{5} آمده و نام حضرت خضر به عنوان «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا»{6} ذکر شده است/



پاسخ 3: قرآن کریم درباره هیچ کس پس از پیامبر اکرم(ص) به اندازه حضرت علی سخن نگفته است، گرچه نام آن حضرت در قرآن به صراحت نیامده است، اما با عناوین و عبارات گوناگونی که از تصریح کردن به نام آن حضرت تأثیر بیشتری دارد، به آن حضرت اشاره نموده است مانند:

الف) «اًّنَّما وَلِیُّکُمْ الله وَ رَسُولُهُ والّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاَْ وَ یُؤتُونَ الزَّکاَْ وَ هُمْ راکِعُونَ»;{7} ولی شما خدا و رسول خدا و کسانی هستند که ایمان آورده‏اند و نماز را به پاداشته و زکات را در حال رکوع پرداخت مینمایند/

ب) آیه مباهله: «قُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْنأَنا وَ أبْنأَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَکُمْ»;{8} ای رسول بگو بیایید بخوانیم فرزندانمان را و فرزندانتان را و جانمان را و جانتان را... در این آیه از علی به عنوان جان رسول خدا یاد شده است/

ج) «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»;{9} این آیه، علی(ع) را کسی معرفی مینماید که تمام علم کتاب نزد اوست/

د) «أَطیعُوا الله وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ».{10}

بنا به این آیه شریفه هم، حضرت علی(ع) ولی امر بوده و اطاعت از او هم‏تراز اطاعت از خدا و رسول دانسته شده است و ده‏ها آیه دیگر که در جای خود بحث شده و به اثبات رسیده است/

آنچه یادآوری شد، گویای این واقعیت است که در قرآن کریم، اگر چه نام حضرت علی برده نشده است اما تعبیراتی بهتر به جای تصریح به نام آن حضرت آمده است و نباید گمان کرد چون قرآن از آن حضرت نام نبرده پس ولایت ایشان اهمیتی ندارد چرا که اگر به قرآن و دستورهای آن از این منظر بنگریم، باید بسیاری از احکام و عقاید که از اهمیت خاصی نزد مسلمانان برخوردار است، از اهمیّت چندانی برخوردار نباشد، در حالی که چنین نیست/

از دیدگاه مسلمانان پیروی از آنچه پیامبر فرموده است واجب است، چون دستورهای آن حضرت مانند فرمان‏های خداوند است. قرآن میفرماید: «...ما أتاکُمُ الرّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا...»;{11} آنچه رسول حق دستور دهد، بگیرید و هر چه نهی کند، واگذارید/

یکی از دستورهای بسیار مهم پیامبر(ص) که در جهت تفسیر و تبیین آیات یاد شده صادر شده است، اطاعت و پیروی از علی است که او را مدار حق و ولی و سرپرست مسلمانان پس از خودش معرفی فرموده است.



پی نوشت"

[1].
نهج‏البلاغه، حکمت 317/

[2].
سوره انعام، آیه 59/

[3].
سوره اسرأ، آیه 89/

[4].
سوره غافر، آیه 78/

[5].
سوره بقره، آیه 248/

[6].
سوره کهف، آیه 65/

[7].
سوره مائده، آیه 55/

[8].
سوره آل عمران، آیه 61/

[9].
سوره رعد، آیه 43/

[10].
سوره نسا، آیه 59/

[11].
سوره حشر، آیه 7/

 

زنده کردن مرده

 

 

اصبغ بن نباته نقل می کند که: روزی درکنارعلی(ع) ازگورستانی عبورکردیم.

حضرت به قبرها نگاه می کرد و به من فرمود: می خواهی آیتی به تو نشان بدهم؟

عرض کردم: بلی.

حضرت به قبری اشاره کرد و فرمود: ای پیرمرد! برخیز.

قبرشکافته شد و پیرمردی برخاست و گفت: (السلام علیک یا امیرالمومنین وخلیفة رسول رب العالمین).

حضرت فرمود: تو کیستی؟

گفت:من عمروبن دینارالهمدانی هستم، من درواقعه ی انباربه دست معاویه کشته شدم.

حضرت فرمود: برو نزد خانواده ات و بگو که علی بن ابی طالب مرا زنده کرد ونزد شما فرستاد.

نرفتن علی(ع) به درب خانه برای دفاع از حضرت زهرا

 

چرا مولا امیرالمومنین (علیه السلام) از حضرت زهرا (سلام الله علیها)نتوانستند در آن حادثه دلخراش دفاع کنند و آن فاجعه اتفاق افتاد؟ امکان داشت خود مولا درب را باز کنند ویا...؟

پاسخ :همانطوری که در کتب روایی وتاریخی نقل شده است دشمنان به خاطر کشتن امیر مومنان آمده بودند و اگر ایشان پشت در می آمدند به شهادت رسیده و نور ولایت خاموش می شد .

بیرون آمدن فاطمه زهرا به جای امیر مومنان بخاطر حفظ مقام ولایت بوده است .

عبد الفتاح عبد المقصود در کتابش "السقیفة والخلافة" می گوید:ثم تطالعنا صحائف ما أورده المؤرخون بالکثیر من أشباه هذه الأخبار المضطربة التی لانعدم أن نجد من بینها من عنف عمر ما یصل به إلى : الشروع فی قتل علی ، أو إحراق بیته على من فیه . . . .(السقیفة والخلافة : 14 .)نگاهی به نوشته هایی که مورخین به مقدار زیاد شبیه به این روایت آورده اند - که از آن به توسل به زور عمر پی می بریم- ما را به این می رساند که او می خواست یا علی را بکشد یا خانه را با هر که در آن است به آتش بکشد .

یا شهرستانی در الملل والنحل می گوید:عن الجاحظ: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة علیها السلام یوم البیعة حتّى ألقت الجنین من بطنها وکان عمر یصیح : إحرقوا دارها بمن فیها ، وماکان فى الدار غیر علىّ وفاطمة والحسن والحسین وزینب (علیهم السلام) .(الملل والنحل: 1/57. طبعة بیروت، دار المعرفة.)از جاحظ نقل شده است که عمر به شکم فاطمه زهرا -علیها السلام- در روز بیعت ضربتی زد که از آن جنینش سقط شد وعمر فریاد می زد : خانه را با هر که در آن است به آتش بکشید و در آن جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود .

از این اقرار ها بدست می آید که عمر نقشه کشیده بود که به مجرد آمدن امیر مؤمنان حضرت را بکشد ؛ اما حضرت زهرا به پشت درب خانه آمدند تا مانع این نقشه شوند . عمر که دید نقشه اش با شکست مواجه شده ، خواست خانه را به آتش بکشد تا به بهانه مخالفت با بیعت همه کشته شوند ؛ اما باز شدن درب توسط فاطمه زهرا مانع اجرای این نقشه شوم شد .

البته جدای از این ماجرا در مکانهای دیگر نیز ابو بکر و عمر قصد ترور امیر مومنان علی بن ابی طالب را داشته اند :در کتب شیعه آمده است که :هموا بقتل أمیر المؤمنین وتواصوا وتواعدوا بذلک ، وأن یتولى قتله خالد بن الولید ، فبعثت أسماء بنت عمیس إلى أمیر المؤمنین بجاریة لها فأخذت بعضادتی الباب ونادت " إن الملا یأتمرون بک لیقتلوک فاخرج إنی لک من الناصحین " فخرج ( علیه السلام ) مشتملا بسیفه ، وکان الوعد فی قتله أن یسلم إمامهم ، فیقوم خالد إلیه بسیفه ، فأحسوا بأسه ، فقال الامام قبل أن یسلم لا تفعلن خالد ما أمرت به.(بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 28 - ص 309)

دشمنان کمر به قتل امیر مومنان بستند و بر این قضیه نقشه کشیده و با هم پیمان بستند ( که هنگامی که ابو بکر سلام نماز را داد خالد بن ولید گردن حضرت را با شمشیر بزند ) . پس اسماء بنت عمیس ( همسر ابو بکر ) کنیزی به نزد امیر مؤمنان فرستاد .پس وی دو طرف درب خانه امیر مومنان را گرفته و گفت : سران حکومت نقشه کشیده اند که تو را بکشند پس از شهر خارج شو که من از خیر خواهان تو ام( همان آیه ای که مؤمن آل فرعون به موسی گفت )پس حضرت از خانه بیرون آمده در حالیکه شمشیر به همراه داشتند .پس احساس کردند که حضرت آماده است پس امام جماعت (ابو بکر) قبل از اینکه سلام دهد گفت ای خالد آنچه را که به تو دستور داده بودم انجام نده.سمعانی از علمای بزرگ اهل سنت در این زمینه می نویسد :وروى عنه (یعقوب الرواجنی شیخ البخاری) حدیث أبی بکر رضی اللّه عنه : أنّه قال : «لا یفعل خالد ما أمر به». سألت الشریف عمر ابن إبراهیم الحسینی بالکوفة عن معنى هذا الأثر فقال : کان أمر خالد بن الولید أن یقتل علیّاً ، ثم ندم بعد ذلک ، فنهى عن ذلک.(الأنساب :3/95، ط. دار الجنان ـ بیروت و6/170، نشر محمد أمین دمج - بیروت - 1400 هـ .)روایت کرده است از وی یعقوب رواجنی ماجرای ابو بکر را که گفت خالد آنچه را که به وی دستور دادم انجام ندهد.می گوید از سید عمر بن ابراهیم الحسینی در کوفه از معنی این جمله سوال کردم .پس گفت ابوبکر دستور داده بود به خالد بن ولید که علی را بکشد پس از اینکار پشیمان شده و از آن نهی کرد .

و جالب این است که سمعانی بعد از نقل حدیث سکوت می کند . و این نشان می دهد که صحت روایت در نزد او تمام بوده است و گر نه باید روایت را نقد و رد می کرد .

منبع سایت کربلایی مهدی رعنایی

طرح و تاکتیک در ممنوعیت سبّ على (ع )

 

عمر عبدالعزیز (دهمین خلیفه اموى ) در میان خلفاى بنى امیه ، نیک سرشت و عدالتخواه بود، او علاوه بر کارهاى مهمى که در دوران خلافتش ‍ انجام داد، دو کار مهم نیز با طرح و تاکتیک خاصى انجام داد، یکى اینکه سبّ و لعن امیر مؤمنان على (ع ) را ممنوع کرد، دوم اینکه فدک را به نواده هاى حضرت زهرا (ع ) برگرداند.در مورد اوّل ، ناگفته روشن است که مردم حدود شصت سال به سبّ و لعن بر على علیه السّلام عادت کرده بودند، و معاویه و خلفاى بعد از او، هر چه توان داشتند، کینه خود را نسبت به على (ع ) آشکار ساختند، پیران در حال کینه على (ع ) مردند، و کودکان با این برنامه ، بزرگ مى شدند، در این صورت ، ممنوع کردن این بدعت که به صورت سنتّ درآمده بود، نیاز به طرحهاى ظریف و قوى داشت .عمر بن عبدالعزیز با یک طرح مخفیانه ، به این کار دست زد، او فکر کرد که یگانه راه برداشتن سبّ و لعن على علیه السّلام فتواى علماى بزرگ اسلام  به این امر است ، مخفیانه یکنفر پزشک یهودى را دید و به او گفت  علماء را دعوت به مجلس مى کنم ، تو هم در آن مجلس حاضر شو و در حضور آنها از دختر من ، خواستگارى کن ، من مى گویم از نظر اسلام جایز نیست که دختر مسلمان با شخص کافر ازدواج کند، تو در پاسخ بگو پس چرا على که کافر بود، داماد پیامبر (ص ) شد، من مى گویم على (ع ) که کافر نبود، شما بگو اگر کافر نبود پس چرا او را سبّ و لعن مى کنید، با اینکه سب و لعن مسلمان جایز نیست ، آنگاه بقیه امور با من .طبق طرح عمربن عبدالعزیز، مجلس ترتیب یافت ، و طبق دعوت قبلى ، بزرگان و اشراف بنى امیه و علماى وابسته در آن مجلس  شرکت کردند، در این شرائط، پزشک یهودى دختر عمربن عبدالعزیز را خواستگارى کرد.عمر گفت : این ازدواج از نظر اسلام جایز نیست ، زیرا ما مسلمان هستیم و ازدواج دختر مسلمان با مرد یهودى جایز نیست .یهودى گفت : پس چرا پیامبر اسلام (ص ) دخترش را به ازدواج على (ع ) که کافر بود درآورد؟
عمر گفت : على (ع ) که کافر نیست ، بلکه از بزرگان اسلام است .یهودى گفت : اگر او کافر نبود، پس چرا او را لعن و سبّ مى کنید؟!در اینجا بود که همه مجلسیان ، سرها را به زیر افکندند و شرمنده شدند. آنگاه عمر بن عبدالعزیز، سر نخ را بدست گرفت و به مجلسیان گفت :((انصاف بدهید آیا مى توان داماد پیامبر (ص ) را با آن همه فضل و کمال ، دشنام داد؟)) مجلسیان سر به زیر افکندند، و سرانجام در همان مجلس  طرح عمربن عبدالعزیز جا افتاد  و او فرمان داد که دیگر براى هیچ کس ‍ سب و لعن على (ع ) روا نیست .

با تشکر از mogalat.persianblog.ir

جمجمه سرد

در زمان خلافت عثمان ، شخصى کاسه سر کافرى را که سالها قبل مرده بود، از قبرستان برگرفت و نزد عثمان آمد و گفت : اگر کافر مى سوزد، پس چرا این کاسه سر، نسوخته و حتى گرم و داغ نیست ؟
عثمان از جواب ، درماند، به حضور على (ع ) فرستاد، على (ع ) حاضر شد، عثمان به سؤ ال کننده گفت : سؤ الت را بازگو ؟!
او سؤ ال خود را تکرار کرد، على (ع ) دستور داد یک قطعه سنگ چخماق آوردند، فرمود: این سنگ در ظاهر سرد است ، ولى در درون آتش دارد که اگر این سنگ را به سنگى بزنیم ، از آن آتش بیرون مى جهد، جمجمه کافر نیز در درون آتش دارد.در این هنگام عثمان گفت :اگر على نبود عثمان هلاک مى شد .

پندهای جاودانه از امام علی(ع)

.در شگفتم از بخیل :به سوی فقری می شتابد که از آن می گریزد و سرمایه ای را از دست میدهد که برای ان تلاش میکند .در دنیا چون تهی دستان زندگی میکند اما در اخرت چون سرمایه داران محاکم هم یشود.درشگفتم ازمتکبری که دیروز نطفه ای بی ارزش و فردا مرداری گندیده خواهد بود. ودرشگفتم از آن کس که که مردگان را میبیند ومرگ را از یاد برده است.و در شگفتم  از آن کس که پیدایش دوباره را انکار می کند در .حالی که پیدایش آغازین را می نگرد ودر شگفتم از ان کس که خانه نابود شدنی را آباد می کند اما جایگاه همیشگی اش را از یاد برده است.

2.انان که وقتشان پایان یافته خواستار مهلتند و انان که مهلت دارند کوتاهی می ورزند.

3.بزرگترین حسرت ها در روز قیامت حسرت خورد ن مردی است که مالی را به گناه گرد آورد وان را شخصی به ارث برد که در اطاعت خدای سبحان بخشش کردو با آن وارد بهشت شد وگرد آورنده اولی وارد جهنم شد.

4.دو گرسنه هرگز سیر نشوند :جویندهی علم و جوینده ی مال.

5.پاداش مجاهد شهید در راه خدا بزرگتر از پاداش عفیف پاک دامنی نیست که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمی گردد .

6.برترین بی نیازی و دارایی ؛نومیدی است از آنچه در دست مردم است.

7.ابروی تو چون یخی جامد است که در خواست ان را قطره قطره اب می کند پس بنگر که آن را نزد چه کسی فرو می ریزی.

8.سخت ترین گناه؛ آن که گناهکار آن را کوچک بشمارد.

9.با انصاف بود ن دوستان را فراوان کند ، وبا بخشش قدر ومنزلت انسان با لا رود،وبا فروتنی، نعمت کامل شود،وبا پرداخت هزینه ها،بزرگی وسروری ثابت میگردد،وروش عادلانه مخالفان را درهم شکند،وبا شکیبایی در برابر بی خرد یاران انسان زیاد می گردد.

10.ای مردم؛ به زودی زمانی بر شما خواهد رسید که اسلام چونان ظرف واژگون شده،انچه در ان است ریخته می شود.واین روزگاری است که جز مومن بی نان و نشان از ان رهایی نیابد:در میان مردم است او را نشنا سند ،ودر میان جمعیت که نباشد کسی سراغ او را نگیرد،آنها چراغ های هدایت ،و نشانه های رستگاری اند ،خدا در ها ی رحمت را به روی آنان باز کرده وسختی غذاب خویش را از آنان گرفته است.ای مردم خداوند به شما ظلم نخواهد کرد و از این جهت تامین داده است اما هرگز شما را ایمن نساخت  که آزمایش نفرماید.

11.اگاه باشید که بهترین توشه در قیامت تقواست.

شمه ای از فضایل و معجزات امام علی (ع)


نگاه کلی :

نام مبارک : علی (علیه السّلام)
لقب معروف : امیر المومنین (علیه السّلام)
کنیه شریف : ابوالحسن (علیه السّلام)
نام پدر : ابوطالب بن عبدالمطلب (علیه السّلام)
نام مادر : فاطمه بنت اسد (سلام الله علیها)
محل ولادت : کعبه
تاریخ ولادت : جمعه ، سیزدهم رجب سی سال پس از عام الفیل
محل شهادت : مسجد کوفه
تاریخ شهادت : شب جمعه ، بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری
نام قاتل : عبدالرحمن بن ملجم مرادی
حرم مطهر : نجف اشرف
مدت امامت : سی سال که بیست و پنج سال آن در ایام غضب خلافت گذشت
مدت عمر : شصت و سه سال و دو ماه و هفت روز

القاب آن حضرت :

بیش از هزار لقب از جمله آنها ؛ یعسوب الدین ، ام المسلمین ، قاتل الناکسین و القاسطین و المارقین ، قائد غرّ المحجلین ، مرتضی ، رئیس الموحدین ، نفس الرسول ، امن الرسول ، زوج البتول ، سیف الله ، امیر البرره ، قاتل الفجره ، صاحب اللواء ، قسیم الجنه و النار ، سید العرب ، عین الله الناظره ، مظهر العجائب ، والد السبطین ، اسد الله الغالب ، کلام الله الناطق ، المحامی عن حرم المسلمین

کنیه های آن حضرت :

ابو تراب ، ابو الائمه ، ابوالحسن ، ابوالحسین ، ابوالحسنین ، ابوالریحانتین ، ابو النورین .
برادران آن حضرت به ترتیب سن : طالب ، عقیل ، جعفر طیار
خواهران آن حضرت : فاخته که کنیه اش ام هانی بود و حضرت رسول اکرم از خانه او به معراج تشریف بردند و دیگری جمانه بود .

شمه ای از فضایل و معجزات آن حضرت:

جماعتی حدیث کرده اند از فاطمه بنت اسد (سلام الله علیها) مادر آن حضرت که فرمود چون امیرالمومنین علی (علیه السّلام) متولد شد او را در پارچه ای سخت پیچیدم علی (علیه السّلام) تلاش کرد و آن را پاره ساخت من پارچه را دو لایه و سه لایه نمودم باز آن را پاره نمود، تا گاهی که شش لایه کردم ((پارچه هابعضی از حریر و بعضی از چرم بود)) چون آن حضرت را در لای آن پارچه پیچیدم باز تلاش تمود آن پارچه را پاره کرد و آنگاه فرمود: (( مادر دستهای مرا نیند که می خواهم با انگشتانم حمد و ثنای پروردگار را به جای آورم. ))
***
روایت شده که وقتی خالد با لشگر خویش امیر المومنین علی (علیه السّلام) را در اراضی خود دید ، اراده جسارتی نمود آن حضرت او را از روی اسب پیاده کرد و به جانب آسیای حارث بن کلده کشانید ، میله آهنین آن آسیاب را بیرون آورد و مثل طوقی بر گردن او انداخت ، تمامی اصحاب خالد از آن حضرت ترسیدند خالد نیز آن حضرت را قسم داد که : مرا رها کن . حضرت او را رها کرد ، در حالی که آن میله آهنین مثل قلاده به گردن او بود ، تا این که نزد ابوبکر رفت ، ابوبکر آهنگر را فرمان داد تا طوق را از گردن خالد بیرون کند . آهنگر گفت : ممکن نیست مگر این که به آتش بریده شود و خالد تاب آهن گداخته را ندارد و هلاک می شود و همچنان آن قلاده بر گردن خالد بود و مردم از دیدن او می خندیدند . تا حضرت امیر المومنین علی (علیه السّلام) از سفر خویش برگشتند ، پس به نزد آن حضرت رفتند و شفاعت خالد را نمودند آن حضرت قبول فرمود و آن طوق را مثل خمیر قطعه قطعه کرد و بر زمین ریخت .
***
اما قصه فشار دادن آن حضرت خالد را به دو انگشت سبابه و وسطی در قضیه مامور شدن خالد به کشتن آن حضرت معروف است آنگاه که خالد تصمیم قتل حضرت را نمود و با شمشیر به مسجد آمد و در نزد حضرت مشغول نماز شد تا پس از سلام نماز ابی بکر آن حضرت را بکشد ، ابوبکر در تشهد فکر بسیاری در این امر نمود و پیوسته تشهد را مکرر می خواند تا نزدیک شد که آفتاب طلوع کند . آنگاه پیش از سلام گفت : ای خالد ! آنچه را مأمور شدی انجام مده و سلام نماز را داد .
حضرت پس از نماز از خالد پرسید به چه مأمور بودی ؟ گفت به آنکه گردنت را بزنم ، فرمود : آیا این کار را انجام می دادی ؟ گفت : بلی به خدا سوگند اگر ابواکر مرا نهی نمی کرد انجام می دادم ، سپس حضرت او را گرفت و بر زمین زد و طبق روایات دیگر او را با دو انگشت وسطی سبّابه فشاری داد که خالد در جامه خود پلیدی کرد و نزدیک شد به هلاکت برسد ؛ تا این که آن حضرت با شفاعت عبّاس عموی خویش از او دست برداشت .
***
قضیه ثعبان (( مار بزرگ )) : چنان است که روزی حضرت امیر المومنین علی (علیه السّلام) بر منبر کوفه خطبه می خواند که ثعبانی در پیش منبر ظاهر شد و به آهنگ امیرالمومنین علی (علیه السّلام) بر فراز شد . مردمان ترسیدند و مهیای دفع آن شدند ، حضرت اشاره کرد که به حال خود باشید ، سپس آن ثعبان به نزدیک آن حضرت آمد . حضرت سر مبارک را به جانب او برد و او دهان خود را بر گوش آن حضرت نهاد و صیحه ای زد و از مکان خود نازل شد و مردم ساکت و متحیّر بودند و امیر المومنین علی (علیه السّلام) لبهای مبارک خود را حرکت داد و ثعبان گوش می کرد سپس پایین آمد و از دیده ها غائب شد . آنگاه امیر المومنین علی (علیه السّلام) به خطبه خویش بازگشت نمود و بعد از فراغ از خطبه و نزول از منبر مردم نزد آن حضرت جمع شدند و از حال ثعبان پرسیدند . حضرت فرمود حاکمی از حکّام جنیان بود . قضیه ای بر او اشتباه شده بود ، نزد من آمد از من سوال کرد من حکم را یاد او دادم دعا کرد و رفت .
***
از امیر المومنین علی (علیه السّلام) پرسیدند : کیست که پدر ، قبله و قوم خویش نداشت ؟ حضرت فرمود : کسی که پدر نداشت عیسی ، آن که قوم و خویش نداشت ، آدم و جایی که قبله نداشته و ندارد کعبه ، خانه خداست .
باز پرسیدند : چه گوری است که صاحب خود را حرکت داد ؟ حضرت فرمود : شکم ماهی است که خدا حضرت یونس (علیه السّلام) را در آن حبس کرد .
***
مردی از امیر المومنین علی (علیه السّلام) پرسید خدا چه دارد و چه ندارد ؟ چه پیش او نیست و چه نمی داند ؟ حضرت فرمودند : اما آن چه ندارد شریک و چیزی که پیش او نیست ستم است و چیزی را که نمی داند ، گفته شما یهود است که عزیز را پسر خدا می دانید ، چون خداوند کسی را فرزند خود نمی شناسد . مرد چون این پاسخ ها را شنید گفت: به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد (ص) و ولایت شما گواهی می دهم.
***
گروهی از یهود نزد عمر آمدند و گفتند : (( تو جانشین پیغمبری ، ما آمده ایم از تو چیز هایی بپرسیم ، اگر جواب گفتی به تو ایمان می آوریم و پیرویت می کنیم . )) عمر گفت : بپرسید ! گفتند : ما را از قفل و کلید آسمان و کسی که همراهان خود را ترساند و 5 چیزی که در رحم خلق نشده اند و یک و دو ........ تا دوازده آگاه کن . عمر ساعتی به فکر فرو رفت و سپس گفت : چیزی از عمر پرسیده اید که نمی داند. امیر المومنین علی(علیه السّلام) سولات شما را پاسخ می دهد. کسی را نزد علی (علیه السّلام) فرستاد، وقتی که حضرت تشریف آوردند، عمر گفت: این یهودیان سوالاتی را از من پرسیدند که من پاسخ آن ها را نمی دانم و تعهد کردند که اگر به آنها جواب داده شود مسلمان شوند.امیرالمومنین علی (علیه السّلام) به یهودیان فرمود: سوالات شما چیست؟
سوالات خود را به حضرت گفتند. حضرت فرمود: قفل آسمان شرک به خداست و کلید آن ((لا اله الا اللّه)) است و آن که همراهان خود را ترسانید مورچه سلیمان است. پنج چیزی که در رحم خلق نشده اند ((آدم، حوّا، عصای موسی، قوچ ابراهیم، شتر صالح)) اما یکی خدا، دو تا آدم و حوّا، سه تا جبرئیل اسرافیل و میکائیل، چهار تا تورات، انجیل، زبور و فرقان، پنج تا نمازهای پنج گانه اند، شش تا مدتی زمان خلقت آسمان ها و زمین است، هفت تا هفت آسمان است، هشت تا هشت فرشته اندکه در عرش هستند، نه تا نه آیه فرستاده بر موسی ، ده تا ده وعده است که خدا به موسی داد که اول ، سی شبانه روز بود بعد آن را به ده تمام کرد، یازده تا خواب یوسف بود که به پدرش یعقوب گفت: من در خواب یازده ستاره دیدم و دوازده تا چشمه هایی است که خدا به موسی فرمود: عصایت را به سنگ بزن و از آن دوازده چشمه آب جوشید. یهودیان همگی به یگانگی خدا و رسالت پیغمبر اسلام و ولایت آن حضرت اعتراف کردند و مسلمان شدند . 
 

 

ادامه مطلب ...