در جریان
مرحله دوم عملیات بیت المقدس ترکشی به اندازه نصف کف دست و به تعبیر خود حاجی ،
ترکش نقلی به ران پایش اصابت کرد و او مجروح شد.
پرستار نگاهی
به صورت رنگ پریده و لب های ترک برداشته حاج احمد و بعد به پای زخمی اش انداخت و
گفت :
" برادر
! اجازه بدین داروی بیهوشی تزریق کنم ، این طوری کمتر درد می کشید . "
حاج احمد بی
معطلی گفت :
" نه خواهر !
بی
هوشم نکن ! دارو تو نگه دار برای اونایی که زخم های عمیق تری دارن ! "
پرستار با
ناراحتی گفت : " عمیق تر ؟ ترکش به این بزرگی توی گوشت رون شما فرو رفته ،
درد این جراحی فیل و از پا در میاره ! "
حاجی خودش را
از تخت پایین کشید و گفت :
" اصلا
من احتیاج به درمان ندارم ، برمی گردم خط !
"
پرستار دنبال
حاجی دوید و گفت : " صبر کنین ! منو ببخشین " و سریعا پزشک جراح را در چادر
حاضر کرد .
غلغله ای به
پا شده بود ، هرکس می خواست یک جوری حاجی را نگه دارد .
پزشک جراح
خواهش کرد : " اجازه بدین همین جا هر کاری از دستمون بر میاد انجام بدیم . با
این وضع دووم نمیارین "
خلاصه حاجی
راضی شد و برگشت روی تخت .
دکترها هم
مشغول جراحی شدن و با چاقوی تیز ، ران پای حاجی شکافته شد .
حاج احمد چشم
هایش را بست و دندان هایش را روی هم فشار می داد .
او با سرسختی
عجیبی درد را شرمنده خود کرد و بر آن فائق آمد .
بعدها
خود حاج احمد علت این مقاومت را اینگونه بیان می کند
:
" ترسیدم که اگه بی هوشم
کنن ، در حالت بی هوش مسائل محرمانه نظامی از دهنم خارج شه و به این طریق به
عملیات ضربه بزنم ... "
کتاب میخواهم
باتو باشم /باران
ناب ، صفحه 88
آخیـــــــــــــیییی
سلام دوست عزیز
از شما دعوت می شود جهت شرکت در هفتمین اجرای برنامه حلقه های 40 نفره منتظران برای دعا و نیایش همگانی در روز اربعین حسینی (2 دی ماه 1392) پست زیر را مطالعه نموده و در صورت آمادگی، به جمع ما بپیوندید و با حضورتان آن را نورانی تر کنید:
http://albeyatolellah.blogfa.com/post/109
منتظر شما هستیم؛ حتی به میزان مطالعه این برنامه آسمانی و اظهار نظر شریف تان ...
باعزت و سربلند باشید زیر سایه و پرچم امام زمان (ع)
یا مهدی