آنان چفیه داشتند... من چادر دارم....
من چادر می پوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است...اما چادر از چفیه بهتر است....
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...
من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...
من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...
من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...
آنان با چفیه گریه های خود را می پوشاندند...
من در مجلس روضه با چادر صورتم را می پوشانم واشک هایم را به چادرم هدیه می دهم...
آنان با چفیه زندگی می کردند... من بدون چادرم نمی توانم زندگی کنم...
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند...
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم
با تشکر از وبلاگ:haramonline88.blogfa.com
سلام عزیزم
وبم رو بروز کردم
اومدم دعوتت کنم گلم
سلام
حتما سر میزنم
سلام علیکم.....
عااااااااااالی بود آبجی....
قربون این چادر حضرت زهرا بشم من.......
راستی هر روز آپم ان شالله.....
التماس دعا.... یاعلی ع......
salam
mamnoon az hozoretoon
چه آزمون دشواریست
قلب را سمت چپ بگذارند
بگویند برو به راه راست
بروزم با یک نظر خوشحالم کن
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !
نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی ،
با عکس های جدید بروزم خوشحال میشم بیای و نظرتو بگی مهربان
سلام
در اسرع وقت میام
سلام آبجی....
پس بسلامتی نت تون وصل شد....
پس منتظر پست هاتون و حضورتون تو وبم هستم هااا....
تافعلا...
یاعلی ع
سلام داداش
من اصلا مشهدی نیستم
اشتباه گرفته بودین منو