از آن کسانی بود که با اطمینان پا در راه اسلام گذاشته بود و این اطمینان حاصل تحقیق و مطالعه ایشان در مسائل اعتقادی و اخلاقی و حتی تاریخ اسلام بود، هر جا که قدم می گذاشت حلال مشکلات بود.
وقتی عملیات تمام میشد، او صاحب یک روحیه خاص و ناب بود، گویا مقصدش را انتخاب کرده بود و هدفی نداشت جز رفتن، میخواست وقتی جنگ تمام می شود، او نیز زنده نباشد.
خدا نیز انگار خواسته اش را میخواست. غروب پیش از عملیات کربلای 4، نزدیک اذان مغرب او در کنار جاده دیدم ایستاده بود و با گرما و وشور وصف ناشدنی مشغول هدایت نیروها و تهیه مقدمان عملیات بود.
رازهای نهفته- روایت سردار شهید اسکندری