شیعه باهوش ! به هوش باش ..
صاحب باربی یک صهیونیست بزرگ است.
دختر جوان ایرانی باورش شده زیبایی یعنی موی بِلُند(طلایی) و چشمان آبی
نتیجه اش می شود خرید لنز و عینک و سود پرپیمانه شرکت های تولیدی.
آنها به ما باورانده اند تو زیبا نیستی و چون زیبا نیستی هیچی.
آنان اراده ما را نشانه گرفته اند...
آنان خوب می دانند در یک سیستم
اداری یا علمی؛
یک زن بی حجاب و یا بد پوشش چگونه همه حواس ها را به خود جلب می کند تا جایی که حس و حالی برای درس خواندن و کار علمی نمی ماند...
(داستان عملیات مرصاد خواندنی است، انجا که زنان منافق برای اولین بار
دستور می یابند خود را زیبا کنند تا سربازان ایرانی را اسیر زیبایی و طنازی
خود کنند .....
اگر ما بی حجاب باشیم و بدحجاب
اما هرگز نه نمازی از ما قضا شود و نه زیارت و زیارتگاهی جا بماند هرگز استکبار ناراحت نمی شود
زیرا او بی حجابی تو را می خواهد.
نمازت می شود یک فریضه انفرادی، او بهتر از ما احادیث نبوی (ص) را می داند
که بی حجابی بی حیایی می آورد و بی حیایی بی دینی و بی دینی بی غیرتی و بی
غیرتی تسلیم و شکست..
محبت به فاطمه(س) در یکصد جا به درد مىخورد
از سلمان نقل شده که پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند:
اى سلمان! هر کس دخترم فاطمه(س) را دوست بدارد، او در بهشت و کنار من خواهد بود و هر کس او را دشمن بدارد گرفتار آتش مىشود.
سلمان! محبت به فاطمه(س) در یکصد جا به درد مىخورد: از جمله آنها: هنگام
مرگ، عالم برزخ، دریاى میزان، عرصات محشر، پل صراط و محاسبه اعمال....
سلمان! واى بر کسانى که به او ظلم کنند و واى بر آنان که به شوهر او جفا
نمایند، واى بر ستمگرانى که به فرزندان و شیعیان وى ستم کنند.
«فرایدالسمطین،ج 2،ص67 - بحارالانوار،ج27،ص16»
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
بی بی جان،
شیخ زکزاکی در حــــرم رضــــوی
▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀
سخنان شیخ زکزاکی درباره امــام رضــا علیه السلام :
【صحبت کردن درباره امام رضا علیه السلام یا آنچه درباره ایشان مطرح است،
صرفاٌ در کتابها و مقالات و همایشها و انسانها و ساختمانهایی که ما در
آن زندگی میکنیم منحصر نمیشود،】
◆◆◆
【ما باید آنچنان که امام رضا علیه السلام فرمودند این رفتارها را در
وجودمان نهادینه سازی کنیم، این آداب باید در رفتار ما متجلی شود، این خیلی
مهمتر است. ادب، جهاد، عقلانیت، تلاش، صبر و ... را از حضرت یاد بگیریم و
به آن عمل کنیم.】
◆◆◆
【وقتی ما به کشورهای خودمان برگردیم باید؛ این فرمایش امام رضا(ع) را که
«خدا رحمت کند کسی که امر ما را احیا کند»، وقتی از ایشان پرسیدند امر شما
چیست؟ فرمودند: «معارف کلام ما را بیاموزند و به مردم یاد بدهند زیرا اگر
مردم زیبایی های کلام ما را بشنوند و بشناسند قطعاٌ از ما پیروی خواهند
کرد» عملی کنیم.】
┘◄منبع: روابط عمومی بنیاد امام رضا علیه السلام
(((("داستان شگفت حمال تبریزی"خیلی قشنگه حتما بخونید))))
♥•٠·
در خیابان شمس تبریزی تبریز،مقبره ای وجود داره به نام حمال تبریزی.داستان
این حمال ازین قرار بوده که روزی مثل همیشه مشغول باربری تو بازار تبریز
بوده که یه دفعه میبینه کارگر بنای سقف بازار،پاش لیز خورد و افتاد
پایین،با توجه به ارتفاع سقف تا کف،مرگ کارگر حتمی بوده ولی همه میبینن یه
دفعه حمال داد زد:خدایا بگیرش!اون کارگر بینوا هم بین زمین و آسمون معلق
موند و به راحتی اومد پایین.همون موقع بود که همه ریختن به دست و پاش که ما
تو رو نشناختیم و ما رو هم دعا کن و...ازش پرسیدن چه جور این کار رو
کردی؟حمال جواب داد:یه عمر خدا گفت و من گفتم چشم،یه بارم من گفتم و خدا
گفت چشم.
شب که شد حمال به خدا میگه؛خدایا حالا که سرم فاش شد دیگه نمیخوام زنده
باشم. دعاش مستجاب شد و صبح از دنیا رفت و تو این آرامگاه دفن شد.
♥•٠·
نکات:
1.هیچ کس رو دست کم نگیریم، خصوصا طبقه مستضعف رو. در حدیث قدسی هست که دوستان خدا ناشناسند و غیر از خدا کسی نمی شناسدشون.
2.خدا حساب و کتابش خیلی دقیقه.به وقتش به بهترین نحو جواب اخلاص و مردونگی
ما رو میده. اگر یک قدم به سمتش بریم،اون هزار قدم به سمت ما میاد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب شیخ ابوسعید مفید جلد 14 صفحه 342
ﺧﺎﻧﻢ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻮﺳﺖ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﺩﻭ ﺳﺎﻟﻪ ، ﺗﻮﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯﻫﺎﻯ
ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ
حجم این همه کینه دیوانهام کرده .... هراس دارم از زندگی کردن میان
آدمهایی که برای مرگ دیگران جوک می سازند و شانه بالا می اندازند و می
گویند: "حقش بود"!
▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀
دارم به لحظههای هراس آدمها فکر میکنم. هراسی که وقتی مرگ دنبالت میکند
به جانت میافتد... میخواهد کودکی سوری باشد که اسلحه به رویش بلند شده،
یا دست نیمه جان آدمی که به انتظار کمک در هوا تکان میخورد و بعد بیپاسخ
روی زمین رها میشود.
خودم را میگذارم جای کسی که زیر دست و پا میماند و نفس کم میآورد... یک
حاجی ساده، که پولش را جمع کرده و لابد سالها انتظار کشیده برای رسیدن به
آرزویش، بدرقهی یک عالم آدم پشت سرش بوده و حالا همان آدمهای منتظر دارند
جای پارچهی زیارت قبول، پارچهی تسلیت آویزان در و دیوار میکنند.
به آدمهایی فکر میکنم که به باورشان زنده اند، باورهایی که برایشان عزیز است، همان اندازهای که زندگی را دوست دارند.
بغض دارم از دیشب، حجم این همه کینه دیوانهام کرده. نمیدانم چه شده به
اینجا رسیدیم، نمیدانم چهطور میشود عکسالعمل یک آدم در مقابل از دست
رفتن جان یک انسان بیگناه شانه بالا انداختن باشد و گفتن اینکه: حقش
بود...
حقش بود که چی؟ حقش بود که بمیرد؟ چون به چیزهایی باور داشت که شاید با
باور بعضیها فاصله داشته باشد؟ نمیفهمم...از دیشب هراس افتاده به جانم،
هراس از زندگی کردن میان آدمهایی که مرگ هزار نفر برایشان تراژدی انسانی
نیست، که برایش جوک میسازند و شانه بالا میاندازند.
هراس دارم، انگار که مرگ افتاده باشد به جان من... چه فرقی میکند زندگی کردن در دنیای دیوانهی دیوانه با مُردن؟
.
.
.
+ پینوشت: برای من آن خبرنگار اروپایی که برای پناهجویان زیر پا میگیرد
با آن کسی که مینویسد حقش بود که مُرد، چون پولش را ریخت توی جیب عربها
در یک لیست هستند، ┘◄ لیست سیاه آدمهایی که دنیا را تنگ میکنند و نفس
کشیدن را سخت. که مرزها را پررنگ میکنند و دنیای دیوانه را، دیوانه تر.
آرایش غلیظی ندارد. کف کفشش تخت تخت است و مانتویی هم که به تن دارد به اندازه کافی بلند است. نمیتوانم نامش را «زن خیابانی» بگذارم. در خانه پدرش زندگی میکند؛ پدری که تکنسین یک شرکت بوده و 13 سال پیش از میان آنها رفته است. مادرش به تنهایی 6 فرزند را به دندان کشیده و حالا تنها 2 نفر از آنها در خانه ماندهاند. باقی ازدواج کردهاند و به گفته «معصومه» داستان ما، زندگی خوبی هم دارند.
معصومه چهارمین فرزند خانواده است و 28
سال دارد. از 20 سالگی این کار را شروع کرده است. وقتی درباره دلیلش
میپرسم در یک کلام توجیه میکند: «مشکل مالی پیدا کردم».
و مدعی میشود: حقوق بازنشستگی پدرم 700 هزار تومنه که 400 تومنش بابت اجاره خونه میره. از خواهر و برادرام هم کمک نمیگیریم.
در مراقبتی که معمولا مومنان از اعضاء و جوارح، می کنند، یکی از اعضایی که
شاید نسبت به سایر اعضاء مراقبتش کمتر دیده شود، مراقبت از گوش است.
، امام جواد علیه السلام در رابطه با نقش مستقیم گوش در سعادت و شقاوت انسان چنین می فرمایند:
هرکس به شخص سخنران، علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنانچه سخنور
براى خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان
شیطان و هوى و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.[1]
همانطور که مشاهده می شود، گوش دادن با تمایل قلبی به شخص سخنران، سرنوشت انسان را در شقاوت و سعادت مشخص می کند.
البته علاوه بر روایات متعدد، خداوند در قران کریم نیز به دوری کردن و مراقبت از گوش در شنیدن اقوال باطل گوشزد می فرماید:
«واجتنبوا قول الزور[حج/30] از سخن باطل دوری کنید»
خدا به همه ی ما در مراقبت از گوش و سایر اعضاءو جوارح مان توفیق الهی عنایت بفرماید.
*********************
پی نوشت:
[1]. مستدرک الوسائل: ج ۱۷، ص ۳۰۸، ح ۵
نیروهای مؤمن ما در سرتاسر کشور بدانند حرکت، بهسمت اهداف و آرمانهای اسلامی است.آمادهبهکار باشند.یعنی آمادهی کار اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، آماده حضور در میدانها و عرصههای مختلف باشند. در مقابل جهتگیریهای دشمنان که شب و روز نمیشناسند ما هم بایستی شب و روز نشناسیم و همه آماده باشیم.«اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم».
پاسخ – بزرگترین دادگاه روز قیامت تشکیل می شود. پیامبر در روز قیامت از ما
شکایت می کند. و می گوید که امت من قرآن را ترک کردند. البته در
مسجدالحرام قرآن زیاد است ولی در آنجا امریکا حکومت می کند. ما در عمل به
قرآن، قرآن را محجور کرده ایم نه در لفظ. دزدی چهار قل می خواند که بدست
پلیس نیفتد. کشورهای اسلامی همدست با اسرائیل می شوند. شکایت کننده پیامبر و
بالاترین مقام، در نزد خدا از ما شکایت می کند. و می گوید که آنها فهمیده
قرآن را کنار گذاشتند. در قرآن می فرماید که پیامبر قطعا شکایت می کند. (در
قرآن کلمه ی شکایت کردن را بصورت ماضی بیان کرده است. یعنی شکایت کرد)
پیامبر می گوید که اینها قوم من( مسلمانان) بودند.
در مراسم ماه رمضان دعای الغوث می خوانند، این کار خوب است ولی باید یک آیه
قرآن هم تفسیر بشود. آیا تفسیر نکردن قرآن در شب قدر، محجوریت قرآن نیست ؟
پیامبر فرمود :قرآن و اهل بیت هرگز از هم جدا نمی شوند، اگر به هردو متسمک
جویید هرگز گمراه نمی شوید. باید در تمام مراسم های عزاداری تفسیر قرآن هم
باشد. وقتی سربریده ی امام حسین(ع) روی نی قرآن خواند پیامش این بود که سر
من از تنم جدا می شود ولی از قرآن جدا نمی شود.
دعا هنگام وضو گرفتن عبارت است :خدایا روزی که صورت ها سیاه می شود صورت
مرا سیاه نکن. در هنگام افطار دعا کوتاه می شود: بسم الله اللهم لک صمنا
وعلی رزقک افطرنا وتقبل منا انک انت السمیع العلیم. بعد از افطار دعای
افتتاح خوانده شود که حدودا یک ربع طول می کشد. بعد از چند ساعت خواب ،دعای
ابوحمزه خوانده می شود.
وقتی ما قرآن را می خوانیم باید بدانیم که خدا چه می گوید. خدا می فرماید
:هنگامی که مست هستید نماز نخوانید. قرآن می فرماید: شما که ایمان دارید
ایمان تان را عمیق تر کنید. پس وقتی شما بیشتر قرآن می خوانید باید ایمان
تان هم بیشتر بشود.
ایمان به قرآن باید در انتخابات اثر کند. از نظر قرآن به چه کسی رای بدهیم ؟
فردی که علم، تقوا و سابقه داشته باشد، هجرت کرده باشد، توان جسمی و فکری
داشته باشد، امین باشد، قدرت داشته باشد و بتواند بیت المال را حفظ کند(
یوسف گفت که خزانه را به من بدهید زیرا من اطلاعاتی دارم که می توانم زمان
قحطی گندم ها را بین مردم تقسیم کنم که به مردم ظلم نشود. و از آنها حفاظت
می کنم.)
در انتخاب همسر، بعضی ها می گویند که ما مدرک بالا داریم و نمی توانیم با
فردی که از خودمان پایین تر است ازدواج کنیم ،اگر این حرف درست باشد باید
تمام علما بی همسر باشند، درحالیکه این طور نیست. باید فکرها به یکدیگر
بخورد نه مدرک ها .ممکن است هر دو نفر مدرک یکسان داشته باشند ولی بهم
نخورند و هر روز با هم دعوا داشته باشند. ازدواج، ازدواج لهجه و قدها نیست.
چون ما از قرآن دور شده ایم ازدواج مان با مشکل روبرو شده است.
در قرآن داریم که ربا حرام قطعی است. کسی که ربا بگیرد با خدا جنگ کرده است
و در روایت زنا با مادر حساب شده است. ولی الان راحت ربا می خورند. ما
باید کاری بکنیم که زندگی ما قرآنی و روایی بشود تا زندگی های مان هم
شیرین بشود.
در قرآن داریم که قوم قریش در تابستان ها و زمستان ها کوچ می کردند. ما می
توانیم به این آیه عمل کنیم .مثلا شهری که گرم است ،دانشجویان می توانند به
منطقه ی ای که خنک است برود تا بتواند درس بخواند و عمرشان تلف نشود. باید
قرآن را عملی کنیم.
منبع:
در کرانه رود فرات واقع در کشور عراق ، قلعه عظیمى بود به نام حضر که از نظرى حکم یک شهر داشت .
این دژ نیرومند متعلق به پادشاهى به نام (ساطرون ) بود.
ساطرون جد نعمان بن منذر پادشاه معروف حیره است که از جانب شاهان ساسانى بر آن سرزمین حکومت مى کرد، و از ملوک عرب به شمار مى رفت .
قلعه حضر به طرزى بسیار جالب از سنگ خام و مرمر ساخته شده بود.
این
قلعه تا آنجا کسب اهمیت کرده بود که ساکنان آن ، خود را در پناه آن بناى
عظیم از هر گونه خطر و سانحه اى در امان مى دانستند. به طورى که تصور نمى
کردند روزى دشمن بتواند در آن نفوذ کند، حتى مردم باور نمى کردند شکوه و
جلال حضر زمانى دستخوش فنا و نابودى گردد.
یکى از شعراى عرب در شعر خود مى گوید: شکوه و عظمت حضر به جائى رسیده است که اندیشه مرگ هم در آن راه ندارد!
هنگامى که ساطرون در حضر در گذشت ، یکى از شعراى عرب سرود:
مى بینم مرگ سرانجام سایه مخوف خود را بر (ساطرون ) صاحب قلعه حضر هم افکند!
شاهپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانى براى جنگ با ساطرون لشکر کشید و قلعه (حضر) را محاصره نمود. حضر دو سال در محاصره شاهپور بود.
در
اثناى محاصره روزى شیطره دختر ساطرون از بلندى قصر خود نگاهش به شاهپور
افتاد. دختر ساطرون دید که شاهپور لباس دیبائى پوشیده و تاجى مکلل به زبر
جد و یاقوت و لؤ لؤ بر سر نهاده است و اندامى معتدل و رخسارى زیبا و خیره
کننده دارد.
دختر ساطرون با هر نیرنگى بود به شاهپور پیغام داد که اگر
در قلعه حضر را برایش گشود و او توانست قلعه را فتح کند، حاضر است او را به
همسرى بگیرد. شاهپور نیز به وى پاسخ مثبت داد.
شب هنگام ساطرون طبق معمول چندان شراب نوشید که مست و از خود بى خود شد. او عادت داشت که شبها را با مستى و بى هوشى به صبح آورد.
وقتى ساطرون از هوش رفت ، دخترش کلیدهاى قلعه حضر را از زیر سر پدر برداشت و به وسیله غلام خود به شاهپور رسانید.
در
گشوده شد و شاهپور با سپاهیان خود به درون قلعه ریختند و ساطرون را به قتل
رساندند. سپس دستور داد قلعه را تاراج کنند و پس از قتل و اسارت ساکنانش
، آنرا ویران نمایند، تا چنان دژ نیرومندى در آن نواحى نباشد.
آنگاه طبق وعده اى که داده بود دختر ساطرون را به همخوابگى گرفت ، و با خود به پایتخت آورد.
در
یکى از شبها که دختر ساطرون خوابیده بود، پهلو به پهلو مى گشت و خوابش نمى
برد. وقتى شاهپور ناراحتى او را دید، دستور داد شمعى بیاورند تا ببیند در
رختخواب او چیست که آرام نمى گیرد و بخواب نمى رود.
هنگامى که اتاق روشن
شد و در بستر وى به جستجو پرداخت ، یک برگ درخت آس را در رختخواب او دید.
شاهپور پرسید: این برگ نرم بود که نمى گذاشت آسوده باشى و خواب را از چشمت
ربوده بود؟
دختر ساطرون گفت : آرى .
شاهپور پرسید: پدرت تو را چگونه پرورانیده است که یک برگ ریز درخت آس آرامش و خواب و قرار را از تو برده است ؟
دختر
ساطرون گفت : پدرم رختخواب دیبائى براى خواب من تهیه کرده بود، و به من
لباس ابریشمى و نرم مى پوشانید، و اغلب اوقات مغز سر گوسفند مى خورانید، و
از باده ناب سرمست مى کرد.
شاهپور چون این سخنان را شنید گفت : آیا
پاداش چنین مهر و محبت پدرى این بود که براى رسیدن به وصال من مقدمات قتل
او را به دست خود فراهم کنى ؟!
تو که نسبت به پدرت اینگونه رفتار ناهنجار نمودى اگر دستت برسد، درباره من زودتر انجام خواهى داد.
سپس
شاهپور دستور داد گیسوان دختر ساطرون را به اسبى بستند، آنگاه اسب را به
حرکت در آوردند، اسب آنقدر دختر را به زمین کشید که بدنش پاره پاره شد و
جان داد.(1)
(1) - سیره ابن هشام ، ج 1 ص 47.
منبع: سایت مجیر